دریافت مجموعه جدیدتربن ها و بهترین ها



پیش نیازهای توانمندسازی کارکنان

پیش نیازهای توانمندسازی کارکنان

توانمندسازی کارکنان مستم سه پیش نیازیعنی : ویژگی های حرفه ای، محیط کاری و سبک رهبری است . این پیش نیاز ها بستر لازم برای موفقیت برنامه ها ی توانمندسازی را فراهم می آورندومی توان گفت که بدون وجود آنها توانمند سازی کارکنان تقریبا غیر ممکن خواهدبود این پیش نیا زها عبارتند از

دانلود مقاله و پایان نامه

الف. ویژگیهای حرفه ا ی:[۱]

: کارکنان همانند زمین حاصل خیزی است که آماده کشت کارکنان همانند زمین حاصل خیزی است که آماده کشت .

آموزش:[۲] آموزش بدین جهت ضروری است که افرادرا قادر می سازد به نوعی دانش و شناخت کلی دست یافته تا به عنوان عضوی از یک تیم در تغییر سیستم، فعالانه ایفای نقش نمایند . این نوع آموزش شامل فنون رهبری،مهارتهای حل مشکل ،ارتباطات و آماده سازی کارکنان برای ایفای نقش های تیمی می باشد

ارشاد[۳]ارشاد، اشاره به راهنمایی های دارد که افرادبا تجربه به افراد کم تجربه انتقال می دهند تا موجبات آموزش ورشد آنان رافراهم نمایند و سودمندترینرفتارهای افرادباتجربه، رفتارهایی هستند که توان بالقوهافراد را شناسایی ،به الگو سازی نقش ها و ارتقاء مسئولیت پذیری و فرصت ها کمک وبر احساس عزت نفس واطمینان آنان بیفزاید.

تعلق حرفه ای:[۴] افراد باید به حرفه خود عشق بورزند و وظیفه سازمان است با اجرای برنامه های مناسبدر اعضای خود، تعلق حرفه ای ایجاد نماید . تعلق حرفه ایباعث رشد شخصیتی افراد شده و ابزاری را برای شکل دهی به رفتار آنان فراهم می آورد.

شبکه سازی:[۵] شبکه ها تجلی ارتباطات درون سازمانی تلقی می گردندنه سلسله مراتب درون سازمانی .شبکه های واقعی شبکه هایی اند که در محیط واقعی سازمان و نه در نمودار سازمانی شکل می گیرند .شبکه های درون س ازمانی پنجره هایی را می گشایند بدون آنکه لطمه ای به احساس عضویت افرادواردشود . بنابراین شبکه ها پیامدناخواسته اما مفید سازمانهای رسمی اند. آنهامی توانند باعث تبادل سریع اطلاعات و باز خورد دربین افراد شده و بر عزت نفس آنها بیافزاید (محمدی ،۱۳۸۱).

ب. محیط کاری[۶]

محیط کاری افراد بر توانمند سازی آنها موثر است . انجام وظیفه کارکنان در خلاء صورت نمی گیرد.کارکنان به محیطی نیاز دارندکه توانمندسازی راتشویق کند .آنان به توانمندی نایل نخواهند شدمگر آنکه نیاز های اساسی شان در محیط کار ء شود و فرهنگ حاکم بر سازمان به ارزشهایی چون اعتماد متقابل،مشارکت فراگیر، کار گروهی و ریسک پذیری بهادهد.(همان منبع)

تحقق سازمان توانمند، نیازمند وجودیک فرهنگ سازمانی حامی توانمند سازی می باشد. در یک فرهنگ سازمانی توانمندساز، برقراری اجماع ،سبک های دموکراتیک، ارتباطات باز سازمانی و رسمیت کم درسازمان، مورد ترغیب و تشویق قرار می گیرد و بروی مسائلی چون تیم سازی و جریان آزاد وتبادل اطلاعات به صورت های عمودی، افقی ومورب، تاکید می شود(فرهنگی،۱۳۸۳:ص ۱۲۰)همچنین دریک محیط کاریپویا،اطلاعات کافی ومنابع لازم جهت انجام موفقیت آمیز کارها باید فراهم گردد(کانی،۲۰۰۶)

ج.  سبک رهبری [۷]

سبک رهبری کارآمد جزء لاینفک ایجاد محیط پرورش کارکنان توانمند است . مدیران مستبدبه دلیل نگرش سنتی قدرت ،هرگز قادر به توانمند سازی زیر دستان نخواهند بود . به زعم آنها توانمند ساز ی کارکنان به مثابه قدرت بخشیدن به رقیبی است در بازی بامجموع صفرکه به هیچ وجه منطقی نیست . بر خلاف مدیران خود کامه که در جهت تضعیف هر بیشتر زیردستان گام بر می دارند، مدیران توانمندسازی به عنوان یک هادی،مباشر، تسهیل کننده ومربی عمل می کنند(محمدی، ۱۳۸۱).

به عبارت دیگرمی توان گفت فردی که مسئول بهبودعملکردومهارتهای فردی اعضای گروه است، فراهم کننده محیطی برای بهبودعملکرد تیمی (گروهی است که یک مهارت اساسی به منظورایجادتوانمندی محسوب می گردد .( اسکات،۱۳۷۵).

برنامه های توانمند سازی

بر نامه های مختلف ،سطوح متفاوتی از توانمندسازی

الف. برنامه های توانمند سازی سطح پایین[۸]

این سطح برنامه های توانمندسازی شامل برنامه های غنی سازی سیستم پیشنهاد ها می گردد . در غنی سازی شغلی به کارکنان فقط در چارچو ب وظایف شغلی شان آزادی عمل محدودی داده می شود . در سیستم پیشنهاد ها، کارکنان اجازه می یابند تا در زمینه ها ی مربوط به تولید و خدمات، پیشنهاد هایی ارائه دهند، اما مدیر مم به اجرای این پیشنهاد ها نیست.

ب. برنامه های توانمندسازی سطح متوسط[۹]

: در این سطح، کارکنان از درجه متوسط آزادی عمل در قالب برنامه های مشارکت شغلی، دوایر کنترل کیفیت و تیم های چند وظیفه ای برخوردار می گردند . مشارکت شغلی شیوه خاصی است که به موجب آن کارکنان می توانند در مورد برخی از جنبه های شغلی شان آزادی عمل یافته و چگونگی انجام کارشان را خود سازماندهی نمایند . دوایر کنترل کیفیت و تیم های چند وظیفه ای نیز اجازه می یابند تا به حل مشکلات واحد کاری و یا سازمانی شان بپردازند.

ج. برنامه های توانمندسازی سطح بالا[۱۰]

تشریح وضعیتی است که درآن کارکنان ازآزادی عمل زیادی در زمینه شیوه انجام وظایفشان برخوردار می گردند .آنها نه تنها درعملکرد شغلی بلکه درعملکرد سازمان نیز مشارکت داده می شوند .به اعتقادباون ولالردر راین سطح،اطلاعات مربوط به عملکرد شرکت، در اختیار تمامی افراد قرار می گیرد.کارکنان درزمینه کارتیمی وحل مشکلات سازمان مهارتهایشان را به تکامل  رسانده،درتصمیمات مدیریتی واحدهای کاری مشارکت نموده،سودسازمان دربین تمامی اعضاتقسیم گردیده وکارکنان درمالکیت شرکت سهیم می گردند. (محمدی، ۱۳۸۰)

[۱] -. Proffessional Traits

[۲] . Training

[۳] – Mentoring

[۴] -۳٫ Proffessional Belongingness

[۵] Networking

[۶]– Work Environment

[۷]-. Leadership

۵- Low  Empowerment program

۶- Midlle Empowerment program

 


پایان نامه رشته روانشناسی درباره : ضرورت توانمندسازی کارکنان درسازمان ها

 

تغییرات محیطی وافزایش رقابت جهانی،موضوع توانمندسازی کارکنان رادرکانون توجه مدیران قرارداده است.چراکه سازمانها باداشتن کارکنان توانمند،متعهد،و باانگیزه، بهتر خواهندتوانست خود رابا تغییرات وفق داده ورقابت کنند. توانمند سازی،سالم ترین روش سهیم نمودن دیگرکارکنان درقدرت است .بااین روش حس اعتماد،انرژی مضاعف، غرور،عهدوخوداتکایی[۱]  درافرادایجاد می شودوحس مشارکت جویی در امور سازمانی افزایش یافته،در نهایت بهبودعملکردرابه دنبال خواهدداشت.(جهانگیری ،۱۳۸۶) پس از ده هاسال تجربه، دنیا به این نتیجه رسیدکه اگرسازمانی بخواهد در اقتصاد وامور کاری خود پیشتازباشد و در عرصه رقابت عقب نماند، باید ازنیروی انسانی متخصص،خلاق وبا انگیزه برخوردار باشد. منابع انسانی،اساس ثروت واقعی یک سازمان را تشکیل می دهند. بین سرمایه انسانی و بهره وری در سازمان ها رابطه ای مستقیم وجود دارد . از دغدغه های مهم نگاه ها ی اقتصادی موفق جهان،گردآوری سرمایه انسانی فرهیخته و خرد ورزی است که قادر به ایجاد تحول در سازمانهای مربوطه باشند .

یک سازمان موفق مجموعه ای است مرکب از انسانهائی بافرهنگ،اندیشه واهداف مشترک که با کار گروهی در نظام انعطاف پذیر سازمان،تجارب ودانش خود را با عشق به پیشرفت روز افزون سازمان در اختیار مدیریت خود قرارمی دهد . بنابراین هر فرد نسبت به سازمان و وظیفه ای که انجام می دهد احساس مالکیت خواهد کرد دربهره وری فردی،سازمان ازمجموعه استعدادها وتوانائیهای بالقوه افراد به منظورپیشرفت سازمان استفاده بالقوه واستعدادهای شگرف درجهت سازندگی،موجبات پیشرفت سازمان فراهم هدفهای شداستفاده ازتواناییهای بالقوه منابع انسانی برای هرسازمانی مزیتی بزرگ بشمارمی رود بهره وری فردی سازمان ازمجموعه استعدادها وتواناییهای بالقوه افرادبه منظورپیشرفت سازمان استفاده می کنندوبابه فعل درآوردن نیروهای بالقوه واستعدادهای شگرف درجهت سازندگی موجبات پیشرفت سازمان فرا خواهد شد.

پایان نامه

بنابراین لازمه دستیابی به هدف های سازمان،مدیریت موثراین منابع باارزش است.دراین راستارشد،پیشرفت،وشکوفایی،وارتقای توانمندی های کارکنان تحت عنوان  توانمندسازی کارکنان موردتوجه صاحبنظران وکارشناسان قرارگرفته است(ساجدی،۱۳۸۶).

 

راهکارهای عملی توانمندسازی

الفآموز ش ضمن خدمت[۲]

امروزه آموزش نیروی انسانی به عنوان گامی موثر درجهت بهسازی و توانمند سازی کارکنان مورد تاکید سازمانها به خصوص سا زمانهای یادگیرنده و پویاست . آموزش ضمن خدمت با تامین دانش و مهارت مورد نیاز برای انجام وظایف به صورت کارآوموثر،منجر به ایجاد حس اعتماد به نفس و خود ارز شی درکارکنان و در نتیجه احساس رضایت شغلی درکارکنان می گردد ،که نتیجه آن بهره وری بالاتردرسازمان می باشد ازطرفی آموزش های ضمن خدمت باتوانمندسازی کارکنان منجربه سرمایه های اجتماعی درجامعه می گردد چراکه هرکارمندی فردی ازجامعه می باششد که درصورت توانمندسازی جزئی ازسرمایه های اجتماعی محسوب می گردد.(پورآمن ،۱۳۷۵)

آموزش ضمن خدمت کارکنان به صورت یکی ازروشهای زیرانجام می گیرد

۱ – آموزش ضمن خدمت در محل کار.

کارآموزی؛

کارورزی؛

آموزش خصوصی؛

آموزش نوبتی؛

کلاس های مربی گری؛

گردش شغلی؛

سیتم دستیاری؛

۲- آموزش ضمن خدمت خارج از محل کا ر.

شرکت درکنفرانس های علمی؛

آموزش در محیط های شبیه سازی شده؛

انجام مطالعات اختصاصی؛

شرکت دربرنامه های سخنرانی؛

شرکت درسمینار های شغلی؛

استفاده ازبسته های آموزشی رایانه ای[۳] (پرهیز کار،۱۳۷۳).

ب-  سهیم نمودن کارکنان دراطلاعات

یکی دیگر از راهکار های توانمند سازی کارکنان،سهیم نمودن کارکنان دراطلاعات می باشد تسهیم اطلاعات برای توانمند سازی کارکنان نه تنها یک ضرورت و مسئولیت پذیری نیز می شود .این تسهیم نه تنها حس تعلق،مشارکت ومالکیت نسبت به سازمان ایجاد می کندوبلکه کارکنان را مصمم می سازدتا از اطلا عات کسب شده برای بهبود عملکرد ساز مان استفاده  کنند.( هداوند،۵۶:۱۳۸۶)

بادادن اطلاعات بیشتربه افراد،آنها احساس خواهندنمودکه لازمه کار وتلاش داشتن هدف می باشد.هدف کارآیی، هدف مشکل گشائی،هدف نوآوری یا هدف پیش بردن پروژه .اگر افراد در جریان گزینش این هدفها مش ارکت داشته باشند، به تدریج خود را شریک ومالک کار می دانندومسئولیتهائی که لازمه توانمند سازی است،می پذیرند (قوشچی،۱۳۸۰)

جهت سهیم کردن کارکنان در اطلا عات،اقدامات زیرضروری به نظر می رسد:

  • مطلع نمودن هم کارکنان،ازاطلاعات مربوطه به عملکردشرکت وکمک به آنها جهت درک ماهیت کسب وکار
  • ایجاداعتماد درکارکنان ،از طریق سهیم نمودن آنان دراطلاعات
  • توسعه وتقویت روش های خود نظارتی وتقلیل نظارتهای سلسله مراتبی
  • تلقی نمودن اشتباهات کارکنان به عنوان فرصتی برای یاد گیری (بلانچارد ،۱۳۸۶)

ج. پرورش تجارب تسلط شخصی[۴]

باندورا[۵] درسال ۱۹۸۶ دریافت مهمترین چیزی که یک مدیر می تواندبرای توانمندکردن دیگران انجام دهد،این است که به آنان کمک نمایدتا برتری شخصی خود رادر مورد برخی چالشها یا مشکلات تجربه کنند. باانجام موفقیت امیز یک کار،شکست یک حریف و یا حل مشکل،افراد احساس تسلط را در خود پر ورش می دهند .تسلط شخصی می تواند با فرصت انجام موفقیت آمیز کار های دشوار که سر انجام به تحقق هدفهای مطلوب منتهی شود،تشویق گردد .کلید کار آغازآن با کار های آسان وسپس پیش رفتن به سمت کار های دشواراست تا اینکه شخص احساس تسلط برتمامی پیچیدگی مسائل راتجربه کند .به منظورتحقق راهکارمزبور،پیمودن گامهای زیرضروری است:

تقسیم وظایف بزرگ به اجزای جدا از هم وواگذاری هر بخش در یک زمان

واگذاری وظایف ساده پیش از وظایف دشوار

تحسین پیرو زیهای کو چک

توسعه تصاعدی مسئولیتهای شغلی

واگذاری مسئولیت بیشتر به طور فزاینده بر ای حل مشکلات (وتن،۱۳۸۱)

اهداف توانمندسازی کارکنان

هدف از توانمندسازی،تسهیل دستیابی به اهداف سازمانی است.در هر صورت،هر گونه افزایشی در قدرت، نباید منجربه افزا یش تعارض[۶] بین مدیران وکارکنان گردد(محمدی ،۱۳۸۰)هدف از تواناسازی، ارائه بهترین منابع فکری مربوط به هر زمینه ازعملکرد سازمان است . همچنین هدف این است که ذیصلاح ترین کارکنان بیشترین نفوذ رادرمناسبترین شاخه ها اعمال نمایندهدف توانمند سازی، شرکت دادن افراد بیشتردرفرایند های تصمیم گیری سازمان نیست بلکه هدف بکارگرفتن افکار کارکنان به منظور یافتن شیوه های بهترواتخاذ بهترین تصمیمات ممکن می باشدهدف توانمند سازی، سازماندهی و توسعه تیم هانیست، بلکه افزایش شایستگی به منظور خلق ایده ای جدید و حل مشکلات ازطریق تعامل و هم نیروزایی اعضای تیم است .هدف بلند مدت توانمند سازی، بهبود مستمر در عملکردکل سازمان و هدف کوتاه مدت آن بکار گیری توانائی ها ای موجود در اعضای سازمان است. به عنوان یک حقیقت، توانمند سازی به طور قطع به آزادی انتخاب وعمل بیشتر منجر می شود، اما اینها فقط اهدافی ابزاری اند و راهی برای بدست آوردن هدف حقیقی بشمار می رود هدف حقیقی همیشه بهبود عملکرداست.به طورخلاصه اهداف مشخص توانمند سازی کارکنان را می توان به شرح زیر برشماری کرد.

الف. دادن مسئولیت تجزیه و تحلیل مداوم مشاغل به همه کارکنان به منظورانجام و توسعه شیوه های کاری اثربخش درارتباط بامشتریان وذینفعان

ب. واگذاری مسئولیت ایجاد اهداف عملکرد،راهبرد های عملکرد و سنجش عملکرد به تیم های کاری درارتباط بامشتریان وذینفعان .

ج. سهیم نمودن مجموعه کلی سازمان در تصمیمات مهم مدیریت،مانند برنامه های راهبردی توسعه تدوین خط مش یهای کارگزینی و برنامه های کاری د. درگیرنمودن مستقیم کارکنان درفرایندهای کاری همراه با بهبود مستمر آن فرایندها (کینلا،۱۳۸۳)

ه. فراهم نمودن موجبات رضایت شغلی کارکنان  وکاهش اضطرابهای روحی آنان( شرلی واسواد،۲۰۰۷).

و.  ایجاد احساس سودمندی در اعضای سازمان ازطریق شناخت وحذف شرایطی که موجبات تضعیف قدرت. آنان راباعث میگرددونیزبا استفاده از اطلاعات اثربخش سازمانی وغیرسازمانی (کریسن[۷]،۲۰۰۷).

ز.  ارتقاء مهار تها،روحیه تعاون وکارآیی سازمان (بنزیت[۸]،۲۰۰۷).

ت.  افزایش احساس ارزشمندی کارکنان (کان[۹]،۲۰۰۶)

نتایج حاصل ازاجرای توانمند سازی کارکنان

ازجمله نتایج حاصله از اجرای توانمندساز ی کارکنان برای سازمانها،می توان به موارد زیر اشاره نمود: •

  • تامین رضایت مشتری؛
  • همسویی با نیا زهای بازار؛
  • کاهش هزینه های عملیاتی و افزایش سود دربازار؛
  • بهبود مستمردر سازمان وافزایش بهره وری؛
  • خلق ابتکارات جدیدواستفاده بیشتراز منابع فکری؛
  • افزایش رضایت شغلی کارکنان؛
  • افزایش، احساس تعلق،مشارکت ومسئولیت درکارکنان؛
  • تغییر طرز تلقی از اجبار به اختیار؛
  • ارتباط بهتر کارکنان با مدیران وسرپرستان؛
  • افزایش کارایی فرایند تصمیم گیری .

[۱]– . Self-Efficacy

[۲] – Trainin on The  job

[۳] – Computer package

[۴] – Fostering  Personal Mastrery Experies

[۵] – Bandura

[۶] – Conflict

۲- Shirley&Swathi

۱- Shirley&Swathi

۲ – Chrysant

 


پایان نامه روانشناسی درباره تاریخچه ومبانی توانمند سازی

تاریخچه ومبانی توانمند سازی

توانمندسازی دردوران مدیریت علمی درکارکنان موردتوجه صاحبنظران مدیریت نبوده است بعدازنهضت روابط انسانی مسایلی مانندرضایت،غنی سازی شغلی،ورهبری دموکراتیک مطرح شدوتوانمندسازی کارکنان به عنوان یک هدف مهم وحیاتی سازمان مطرح گردید.تدوین این نظریه درابتداباتئوری   yمکگریگور(۱۹۶۰)آغازشد.این نظریه مبتنی برایجادشرایطی برای حرکت افرادبه سمت کسب اهداف به جای سرپرستی وهدایت تلاش هایشان می باشد.درتئوری مک گریگورمدیران دارای نگرشy،کارکنان رادرتمامی سطوح درتصمیم گیری مشارکت می  دهندارتباط به سمت بالاراترغیب نموده وبه دقت به نظرات وپیشنهادات کارکنان  توجه می کنند.فرصت قبول مسئولیت های بزرگتربه افرادداده می شود.به دلیل تعهدمدیربه خودشکوفایی کارکنان ،مدیربه دنبال غنای شغلی وتوسعه شغلی افراد می باشد .درتئوری y  مدیربه تمامی سلسله مراتب نیازهای مازلو ازنیازهای فیزیکی تاخودشکوفایی توجه داردوفرض براین است که  نیازها ومنابع انگیزشی مازلو همانگونه که برای افرادبالای سلسله مراتب است برای افرادپایین وجوددارد.بی تردیدتئوری yمک گریگوریک فلسفه توانمندسازی درمدیریت است.اگرچه برخی درواقع نگری آن تردیدکرده اندولی درتحقیقات کنونی نیزبه عنوان مبناپذیرفته شده است.چنانچه درمثال عملی که فیلیپ تام کینز[۱](۱۹۹۳)انجام داده آمده است همان مفهوم پاسخگویی اتوماتیک ون براون[۲] (۱۹۶۰)می باشد افرادی که درسازمان ارتقا ندارند افرادی سرد هستندکه قدرت برقراری  رابطه وتیم سازی ندارند.درمقابل رهبران موفق قدرتشان رادرتوانمند کردن دیگران وکسب اهداف متمرکز کرده اند.(اندروزوهرشل،۱۹۹۷).

میشل لک کلبی(۱۹۷۶)درکتاب گامیسمن[۳] درشرح جالبی ازچگونگی عمل این فرایندآورده است به مدیرکلاس برای آموزش نحوه انجام کار،افرادرادرانجام کارشرکت دادبه این ترتیب توان افرادبالارفت وتوانستندپروژه های چالشی جدیدبرعهده بگیرندوباتوجه به افزایش مهارتشان کارایی بالایی را نشان دهند.این مدیرتوجه زیادی به گستره مهارت گروهی،ترغیب به انجام وظایف نووایجادروحیه گروهی معطوف داشت برخی گفته اندتئوری y درسطح کارکنان یقه سفیدوحرفه ای ها خوب جواب می دهددرحالی که تحقیقات درسطح کارکنان یقه آبی (ساده وعملیاتی)نیزهمین نتایج رانشان می دهد.ایورسان درکارخانه فولاد آمریکا این کارراانجام داد وباترغیب مشارکت کارکنان ترغیب آنان به ارائه ایده هایشان وترغیب خودمدیریتی ومدیریت هم سطحی (همکاری)موفق شد.درحالی که مک گریگور(۱۹۶۷) به دلیل مواجه شدن باانتقادتعدادی ،عقب نشینی نموده واستفاده ازتئوری x,y رامبتنی برشرایط دانست.درواقع اوتئوری خودراقطبی نمودکه دارای دوسراست وحدمیانه ای رابرای آن قائل شددرحالی که بعدازوی لیکرت پیوستاری از۴سیستم رابیان میدارد(مقتدرانه،پدرانه،می ومشارکتی)که دوسرآن مطابق باتئوری xو y است.تئوری منابع انسانی به این نتیجه رسیدندکه روحیه کارکنان بسیار مهم است احتمالا بالابردن رضایت شغلی افراد افزایش بهره وری را به دنبال داردولی تضمینی برآن نیست .به این دلیل مدیران به سمت خلق انرژی،اخلاق،احساس پاسخگویی،فضای باوربه اهداف توسط افرادومشارکت ساختاری دربرخی سازمان هارفته اند.امروزه مدیریت به استفاده ازاجبار(زور)واطاعت زیردستان ندارد،درعوض به کمک کارکنان وتوانمندسازی آنان علاقمند است مدیریت به خودشکوفایی کارکنان دریک رابطه تحریکی درتعلق به سازمان هویت به آنان علاقمند است.سبک مدیریتی به خصوصیات ارتباطی ورهبری دومدیر،مدیر-کارمندویادوکارمنداشاره دارد.هرسی وکی زیر(۱۹۹۲)یک پیوستارمشاغل چندطبقه ازسبک ها ازمشارکت کامل مانند دیدگاه ایجاداجماع ژاپنی ها تاسبک دیکتاتوری رابیان داشته اند.

 

اجماع

دموکرات

هماهنگی

اقتداری

دیکتاتوری.

دریک سوی پیوستاروفرهنگ سامانی وجودداردکه برتری اجماع،سبک های دموکراتیک باحالتی بازوکم وخطوط ارتباطی راترغیب می نمایند.درایجادسبک های مدیریت مشارکتی تروتاکید بیشتری بروی تیم سازی وتوانمندسازی کارکنان می باشد.اطلاعات آزادانه بصورت عمودی وافقی جریان دارومحدودیت های کمتری دربرقراری ارتباطات اعمال می شود .این سبک مدیریتی مشارکتی با تئوری yمک گریگور وسیستم مدیریت سبک چهار لیکرت مطابق است.(ندروزوهرشل،۱۹۹۷ص ۹۳،۹۲)توانمندسازی مبحثی است که اغلب  سازمانهامدعی ان هستند.برخی به دیدتکنیک های مدیریت به آن نگاه می کنندوبرخی بصورت فلسفی ترآن رامرکزشیوه های انگیزش می دانندکه دنبال اصالت بخشیدن به هدف خودشکوفایی فردی[۴]ازطریق تعلقات سازمانی[۵]است.درواقع توانمندسازی شامل تفویض اختیارمدیران ومشارکت کنندگان درمنابع وتصمیم گیری است.توانمندسازی بیش ازآنکه به تکنیک های مدیریت واستراتژی های آن مرتبط باشد.بااحساسات وادراکات کارکنان مرتبط است مطابق تعریف توانمندساختن به معنای به معناای ایجادوضعیتی برای انگیزش بالای انجام کارازطریق توسعه احساس قوی خوداثربخشی شخصی[۶](کانگروکاننگو۱۹۸۸،ص۴۷۴).

درتحقیق تعیین کننده دیگری”بنیس”برای تعیین خصوصیات عالی بانودنفرمصاحبه کردکه ایشان به عنوان همکار،خصوصیات بانفوذترین رهبران راعنوان نمایندنتیجه حاصله نشان دادکه ایشان یک ویژگی ممتازبارزدارند.ایشان دردیگران ایجاداحساس توانمندی می کنندایشان به همراه سایرین قادربه دستیابی به اهداف استثنایی.سازمان هستنداین فرایندمنابع مهمی دربردارد.

افرادی که احساس توانمندشدن می کنند:

۱- احساس می کنندکه همکارانشان ارزش واهمیت بیشتری برای آنهاقائلند.

۲- نسبت به قبل نگرشی ترغیبی تروچالشی تربه کارشان دارند(بنیس ونی موس،به نقل ازفایقی،۱۳۸۹).

 

 

تعاریف  واژه توانمندسازی

  • توانمندسازی،یعنی اینکه کارکنان بتوانند به خوبی وظایفشان رادرک کنند ،پیش ازآنکه به آنان بگویند چه کارکنند.(ساوری ولاک،۲۰۰۱)
  • توانمندسازی فرایند توسعه است،فرایندی که باعث افزایش توان کارکنان برای حل مشکل ارتقای بینش ی واجتماعی کارکنان می شودوآنان را قادرمی سازد تاعوامل محیطی راشناسایی کنندوتحت کنترل خوددرآورند.(کارتریث،۲۰۰۳)
  • توانمند سازی ازراه چالش های داخلی وخارجی سازمان بدست می آید.چالش های خارجی، شامل افزایش شتاب تغیرات،محیط رقابتی انتظارات جدیدمشتریان وشرایط جدیدبازارکاراست وچالش های داخلی بیشتربرحفظ ونگهداری نیروی انسانی موجود،افزایش سطح انگیزش،رشدوشکوفایی استعدادهاومهارت های کارکنان تاکیددارد.(سیگال،۲۰۰۰)
  • توانمندسازی عبارت است ازتوسعه وگسترش قابلیت وشایستگی افرادبرای نیل به بهبودمستمردرعملکرد سازمان می باشد.(ریچارد، ۲۰۰۰)
  • توانمندسازی،به معنای داشتن حس قدرت شخصی وآزادی بامحدودیت های خاص برای استفاده ازآن قدرت است.افرادغیرتوانمند،هم دادای حس قدرت شخصی نیستندوهم این احساس رادارندکه مجازبه استفاده ازاین قدرت نیسند.(توماس ون آدشورن،۱۹۹۶)
  • توانمندسازی،به معنای تزریق نیرودرکارکنان است.سازمان بایداحساس نیروی شخصی کارمندراتقویت کند(گیسلر،۲۰۰۵).

[۱] – Tompkin  p

 

[۳] -Gamesman

[۴] -Self  Actuai zation

 


پایان نامه روانشناسی درباره : طرحواره درمانی یانگ

طرحواره درمانی یانگ

طرحواره درمانی که توسط یانگ وهمکارانش(۱۹۹۰ و ۱۹۹۹) بوجود آمده، درمانی نوین ویکپارچه‌است و عمدتاً براساس روش های درمان شناختی -رفتاری کلاسیک بنا شده‌است و تأکیدش بیشتر بر ریشه های تحولی مشکلات روانشناختی در دوران کودکی و نوجوانی، استفاده از تکنیک های بر انگیزنده و ارائه مفهوم سبک های مقابله ای است.طرحواره درمانی تلفیقی از مبانی مکاتب شناختی رفتاری، دلبستگی گشتاکت، روابط شیئی، سازنده گرایی و روان کاری است» (یانگ، ۱۳۹۹، به نقل از حمیدپور،۱۳۸۶). طرحواره درمانی برای درمان بیماران مزمن و مقاوم به درمان و بیمارانی که اختلالات شخصیت دارند یا کسانی که مشکلات منش شناختی مزمن دارند و نمی توانند بخوبی از رفتار درمانی شناختی کلاسیک کمکی دریافت کنند تدوین شده‌است . طرحواره درمانی با توجه به مشکل بیمار می‌تواند کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت باشد» (یانگ، ۱۹۹۹).

طرحواره درمانی درمانی است ابتکاری و تلفیقی که توسط یانگ و همکارانش پایه گذاری شده است او در این درمان کوشیده است تا با بکارگیری مبانی و راهبردهای روش های درمان شناختی – رفتاری (CBT) و مولفه هایی از سایر نظریه ها مثل دلبستگی، روابط شیء ای، ساختار گرایی و روان تحلیلگری و تلفیق یکپارچه و منسجم آنها با یکدیگر یک مدل درمانی جدید را برای درمان اختلالات دیرپایی مثل اختلالات شخصیت و اختلالات مزمن محور یک ارائه دهد.

سه دهه پیش بک مطرح ساخت که هرچند کاربرد اطلاعات مربوط به دوران کودکی برای درمان دوره حاد افسردگی و اضطراب لازم نیست اما برای درمان مشکلات مزمن شخصیتی ضروری به نظر می رسد.طرحواره درمانی به درک پایه های مشکلات روانشناختی فرد در دوران کودکی، ارتباط مراجع – درمانگر و نشاندن فرمول بندی مشکل بر زمینه تاریخچه فردی گسترده تری پای می فشارد.وقتی که رفته رفته درمانگران از درمان اختلالهای محور یک مثل اضطراب به سمت کار بر روی اختلالات عمیقتر مثل اختلالات شخصیتی محور دو حرکت کردند با محدودیت های مدل شناخت درمانگری بک رو به رو شدند. بیماران مبتلا به اختلالات شخصیتی مجموعه ای از مشکلات پیچیده و مقاومی را دارند که در بسیاری از موارد روند درمان را متوقف می سازد. بنابراین یانگ تحت تاثیر ساختار گرایی طرحواره درمانی را بنا نهاد که اختلالات شخصیتی و دیگر اختلالهای دیرپا را نشانه رفته است.تجربه نشان داده است که طرحواره درمانی در درمان افسردگی و اضطراب دیرپا، اختلالهای خورد و خوراک، مسایل شویی و مشکلات پایدار در حفظ روابط صمیمانه سازگار، اثربخش بوده است همچنین این روش در مورد مجرمان و در پیشگیری از عود در میان سوء مصرف کنندگان مواد مخدر کارایی دارد.

۴-۴-۲-حیطه‌های طرحواره‌ها

یانگ ۱۸ طرح‌واره‌ را در قالب پنج حیطه‌ی اصلی طبقه‌بندی کرده است و آن‌ها را به عنوان حیطه‌های طرح‌واره‌ معرفی می‌کند (یانگ و همکاران، ۲۰۰۳؛ بارلو، ۲۰۰۲؛ سیموس، ۲۰۰۲؛ تاریر[۱] و همکاران، ۲۰۰۸) این حیطه‌ها عبارتند از:

حیطه‌ی یک: بریدگی و طرد[۲]

افرادی که در این حیطه قرار می‌گیرند قادر نیستند دلبستگی‌های کنننده و ایمن را با دیگران شکل بدهند. خانواده‌های این افراد که ریشه‌ی شکل‌گیری این حیطه در کودکی هستند، معمولاًٌ ناپایدار، آزاردهنده، سرد، طردکننده و منزوی از دنیای اطراف خود می‌باشند. در این افراد نیازهای بنیادین امنیت، آرامش خاطر، پذیرش، حمایت، ثبات، همدلی و راهنمایی به سبک قابل پیش‌بینی برآورده نشده است.

طرحواره‌هایی که در این حیطه قرار می‌گیرند، عبارتند از :

۱- رها شدگی ـ بی‌ثباتی[۳]

درک ناپایداری و غیرواقعی بودن حمایت و ارتباطات فرد با دیگران، در این نوع طرحواره‌ می‌گنجد. افراد دارای این نوع طرحواره‌ بر این باورند که افراد مهم در زندگی آنها ارتباطات خود را با آنها ادامه نمی‌دهند و انتظار ترک شدن از جانب دیگران را دارند. این افراد معتقدند که افراد مهم زندگی‌شان قادر نخواهند بود که به حمایت هیجانی و ارتباط قوی و مستمر با آنها ادامه دهند، چون باور دارند که این افراد، بی ثبات و غیرقابل پیش‌بینی هستند و آنها را به خاطر فرد دیگری ترک خواهند کرد.

۲- محرومیت هیجانی[۴]

افراد دارای این طرحواره‌ انتظار دارند که نیازهای هیجانی آنها توسط افراد مهم زندگی‌شان، به طور کافی برآورده نخواهد شد. سه شکل محرومیت هیجانی وجود دارد:

الف) محرومیت از مراقبت[۵]: فقدان توجه، عاطفه، گرمی یا محبت؛

ب) محرومیت از همدلی[۶]: فقدان درک، عدم خودافشاگری و تبادل دو طرفه احساسات، نداشتن شنونده؛

ج) محرومیت حمایت[۷]: فقدان هدایت و راهنمایی دیگران.

۳- بی‌اعتمادی ـ بد رفتاری[۸]

این طرحواره‌ عبارت است که از این که دیگران آزاردهنده، صدمه رساننده، متقلب، دروغگو و بی‌صداقت هستند. این افراد معتقدند که اگر دیگران فرصت پیدا کنند، حتماً آنها را استثمار خواهند کرد.

۴- نقص ـ شرم [۹]

افراد این طرحواره‌ معتقدند که افرادی حقیر، پست، بد و بی‌ارزش هستند و دیگران آنها را دوست ندارند. به همین دلیل در درون خود احساس پرخاشگری و بی‌ارزشی دارند و احساساتی همچون دوست نداشتنی بودن را تجربه می‌کنند. این افراد ممکن است نسبت به سرزنش و مقایسه شدن با دیگران به طور افراطی حساس باشند و از بودن با دیگران احساس عدم امنیت داشته باشند و در عین حال در حضور دیگران احساس شرم و خجالت داشته باشند.

۵- انزوای اجتماعی ـ بیگانگی[۱۰]

در این طرحواره‌، فرد این تجربه‌ی ذهنی را دارد که به نوعی از دیگران متفاوت است و متعلق به گروه یا دسته‌ای نیست و با دیگران فرق دارند.

 

حیطه دو: خودگردانی و عملکرد مختل[۱۱]

خودمختاری، توانایی مجزا ساختن فرد از  خانواده و عملکرد مستقل متناسب با سن است. افراد دارای این حیطه از طرحواره‌ در مجزا کردن خود از خانواده و نمادهای والدینی و عملکرد مستقل مشکل دارند. به عبارت دیگر، در طول دوره‌ی کودکی، خانواده‌ی این افراد در کارهای کودک بسیار دخالت می‌کردند و به طور افراطی، حمایت کننده بودند. این افراد در شکل دادن یک هویت مستقل دچار اشکال هستند.

طرح‌واره‌های این حیطه عبارتند از:

۶- وابستگی ـ بی‌کفایتی[۱۲]

افراد دارای این طرحواره‌، در پذیرفتن مسوولیت‌های روزانه بدون کمک دیگران احساس ناتوانی می‌کنند. این طرحواره‌ اغلب به عنوان احساس درماندگی یا منفعل بودن خود را نشان می‌دهد.

۷- آسیب‌پذیری نسبت به صدمه یا بیماری[۱۳]

محتوای این طرحواره‌ حاوی ترس اغراق‌آمیز و فاجعه آمیز کردن هر نوع ضربه و ناتوانی در کنار آمدن با صدمه یا بیماری است که سه قسمت می باشد:

  • فاجعه‌آمیز کردن طبی[۱۴]
  • فاجعه‌آمیز کردن هیجانی
  • فاجعه‌آمیز کردن بیرونی[۱۵]

۸- گرفتار[۱۶] ـ خودتحول نایافته[۱۷]

این طرحواره‌ غالب اوقات شامل درگیر شدن هیجانی افراطی و نزدیکی بیش از حد فرد با دیگران است. این افراد باور دارند که فردیت بهم ریخته‌ای دارند و در نتیجه، بدون حمایت مستمر دیگران قادر نخواهند بود که عملکرد مناسبی داشته باشند و به زندگی خود ادامه دهند. همچنین، احساس هم‌جوشی مستمر با دیگران و هویت فردی بی‌کفایت از دیگر مشکلاتی است که این افراد دارند. در نتیجه، احساس پوچی مزمن، بی‌هدفی و پوچ‌گرایی می‌کنند.

۹ – شکست[۱۸]

در این طرحواره‌، باور بر این است که فرد به طور غیرقابل اجتنابی در زمینه‌های مختلف شکست خواهد خورد و نمی‌تواند به سبک با کفایتی به حد همتایان خود برسد.

حیطه‌ی سه: حد و مرزهای مختل[۱۹]( محدودیت های مختل)

نقص در حد و مرزهای درونی، بی‌مسوولیتی در قبال دیگران و یا فقدان هدف گزینی طولانی مدت از مشخصه‌ های این حیطه است. این مشکلات منجر به عدم رعایت حقوق دیگران، عدم همکاری با دیگران، اقدام به کارهای غیرقانونی و عدم برنامه‌ریزی شخصی واقع‌گرایانه می‌شود. خانواده‌های این افراد، اغلب خانواده‌های بسیار دخالت کننده و سهل‌گیر هستند که حس برتر بودن را در فرد القا می کنند. در برخی موارد، کودک ممکن است به دلیل عدم رعایت قانون مورد تنبیه قرار نگیرد و یا مراقبت، راهنمایی و هدایت کافی را دریافت نکند.

طرح‌واره‌های این حیطه عبارتند از:

۱۰- استحقاق[۲۰] ـ بزرگ منشی

در این طرحواره‌ ، فرد معتقد است که از دیگران بالاتر و ارجح‌تر است و بنابراین، مستحق دریافت حقوق ویژه می‌باشد. احترام به قانون و حقوق دیگران در این افراد مشاهده نمی‌شود. معمولا این افراد هر کاری را در هر زمانی که دوست داشته باشند، بدون در نظر گرفتن واقعیت‌های موجود و ضرر به دیگران، انجام می دهند و به منظور کسب قدرت یا کنترل، تأکید اغراق‌آمیزی بر برتر بودن خود دارند. سعی بسیاری می‌کنند که بر دیگران غالب شوند، نقطه‌نظرهای خود را به دیگران تحمیل می‌کنند و رفتارهای دیگران را در جهتی که تمایل دارند، هدایت می‌کنند، بدون این که با آنها همدلی داشته باشند و یا احساسات آنها را در نظر بگیرند.

۱۱– خودکنترلی بی‌کفایت ـ خود قانون‌مندی ناکارآمد[۲۱] (خویشتن داری و خود انضباطی ناکافی)

افراد دارای این طرحواره‌ نمی‌توانند به طور کارآمدی خود را کنترل کنند، تحمل ناکامی در کسب اهداف فردی در آنها بسیار ناکارآمد و مختل است و در صورت ناکامی، به صورت بسیار افراطی هیجان‌های خود را بیان می‌کنند و تکانشی رفتار می‌کنند.

حیطه‌ی چهار: هدایت شدن توسط دیگران[۲۲]( دیگر جهت مندی)

افرادی که در این حیطه قرار می‌گیرند تأکید زیادی بر ی نیازهای دیگران در مقایسه با نیازهای خودشان دارند و این کار را برای کسب تأیید، حفظ ارتباط عاطفی و اجتناب از تنبیه انجام می‌دهند. خانواده‌ای که این افراد در آن رشد یافته‌اند، خانواده‌هایی هستند که پذیرش شرطی را برای کودک فراهم کرده بودند. به این معنا که کودک باید جنبه‌های مهمی از خودش را سرکوب کند تا بتواند عشق، توجه و تأیید کسب کند. در چنین محیطی، نیازها و خواسته‌های گروه به نیازها و احساس‌های کودک ارجح است.

۱۲- اطاعت[۲۳]

در این طرح‌واره‌، فرد خود را در کنترل اغراق‌آمیز از جانب دیگران احساس می‌کند که به دو شکل ظاهر می‌شود:

  • اطاعت از نیازها
  • اطاعت از هیجان‌ها

این افراد بر این باورند که آرزوها، نقطه‌نظرات و احساس‌های آنها بی‌ارزش هستند یا برای دیگران مهم نیستند. این افراد به طور مکرر شاکی هستند و نسبت به عدم ی نیازها و هیجان‌های خود بسیار حساس هستند. معمولاً این وضعیت منجر به خشم، که خود را با علایم غیرانطباقی مثل رفتارهای پرخاشگر ـ منفعل یا برون‌ریز نشان می‌دهد، می‌گردد.

۱۳- ایثار[۲۴]

در این طرحواره‌، فرد به طور داوطلبانه به دنبال ی نیازهای دیگران است، حتی اگر نیازهای خودش برآورده نشود. دلایل عمده این افراد عبارتند از پیشگیری از ایجاد هرگونه ناراحتی و درد و رنج در دیگران، اجتناب از احساس گناه ناشی از خودخواه بودن و تداوم ارتباط با دیگران و اغلب منجر به حساسیت حاد به درد و رنج در دیگران می‌گردد.

۱۴- پذیرش جویی ـ جلب توجه[۲۵]

افراد دارای این طرح‌واره‌، تأکید افراطی برکسب تأیید، بازشناسی یا توجه از جانب دیگران دارند تا به این وسیله بتوانند یک تجربه‌ی ذهنی ایمن از خود به دست آورند. تجربه‌ی ذهنی فرد از اعتماد به نفس خودش، به طور بنیادین به واکنش‌های دیگران بستگی دارد. گاهی اوقات این طرحواره‌ در این افراد، موجب تأکید اغراق آمیز بر ظاهر، توجه و احترام می‌شود.

۲-۲-۴-۵ حیطه‌پنج: گوش به زنگی بیش از حد و بازداری[۲۶]

در این حیطه، تأکید افراطی بر سرکوبی احساس‌های خودانگیخته، تکانه‌ها و انتخاب‌ها و پیروی از قوانین غیرقابل انعطاف و تدوین شده است، حتی اگر به قیمت از دست دادن شادی، بیان خود، آرامش، روابط بین فردی نزدیک و سلامتی باشد. خانواده‌ای که این افراد در آن پرورش یافته‌اند، معمولاً تنیبه کننده و تقاضا کننده، کمال‌گرا، پیرو قوانین، سرکوب‌کننده هیجان‌ها و اجتناب از خطا، شادی و آرامش بوده است. طرح‌واره‌های این حیطه عبارتند از:

 

 

 

۱۵- منفی گرایی ـ بدبینی[۲۷]

در این طرحواره‌، تمرکز مستمر و نافذی بر جنبه‌های منفی زندگی، از جمله مرگ، فقدان، گناه، تعارض، خیانت و غیره وجود دارد و در عین حال، جنبه های مثبت زندگی کوچک شمرده می‌شوند یا نادیده گرفته می‌شود. معمولاً شامل یک ترس غیرطبیعی از خطا کردن است، خطایی که ممکن است به مشکلاتی مثل مشکلات مالی، فقدان، تحقیر و سرافکندگی منجر شود. چون این افراد نتایج منفی را به طور اغراق‌آمیزی ادراک می‌کنند، لذا به طور مکرر دچار نگرانی مزمن، گوش به زنگی و بلاتصمیمی هستند.

۱۶- بازداری هیجانی[۲۸]

در این طرحواره‌ فرد احساسات، ارتباطات و رفتارهای خودانگیخته خود را محدود می‌سازد. معمولاً از عدم تأیید توسط دیگران، احساس شرم یا از دست دادن کنترل اجتناب می‌کند. شایع‌ترین جنبه‌های این بازداری شامل موارد زیر است: ۱- بازداری از خشم و پرخاشگری؛ ۲- بازداری از تکانه‌های مثبت؛ ۳- مشکل در بیان آسیب‌پذیری یا ارتباط آزادانه با احساس‌ها، نیازها و غیره؛ ۴- تأکید افراطی بر سرکوبی هیجان‌ها.

۱۷- معیارهای سرسختانه/ عیب‌جوبی افراطی[۲۹]

باور زیربنایی در این طرحواره‌ این است که فرد باید تمامی تلاش خود را انجام دهد تا بتواند به استانداردهای درونی شده بسیار سخت در مورد رفتار و عملکرد، به منظور اجتناب از سرزنش برسد. این افراد، غالب اوقات احساس در فشار بودن دارند و اختلال واضحی در کسب لذت، آرامش، اعتماد به نفس و رضایت در روابط بین فردی دارند. این طرحواره‌ خود را به صورت کمال‌گرایی، قوانین غیرقابل انعطاف و درگیری ذهنی با زمان و کارآمدی نشان می‌دهد.

۱۸- تنبیه[۳۰]

در این طرحواره‌، اعتقاد بر این است که فرد هنگامی که خطایی مرتکب شده، باید شدیدا تنبیه شود و در قبال افرادی که استاندارها را رعایت نمی‌کنند شدیدا پرخاشگر، بی‌تحمل، تنبیه کننده و خشمگین است. معمولاً، این طرح‌واره‌ خود را به صورت دشواری در بخشیدن خود یا دیگران در هنگام ارتکاب خطا نشان می‌دهد (به نقل از یانگ و همکاران، ۲۰۰۳؛ بارلو، ۲۰۰۲؛ سیموس، ۲۰۰۲؛ تاریر و همکاران، ۲۰۰۸).

۵-۴-۲-سبکهای طرحواره

باید توجه داشت که غالب بیماران ترکیبی از طرحواره های مختلف و پاسخهای مقابله ای دارند یعنی گاه اجتناب، گاه تسلیم و برخی اوقات نیز جبران افراطی را بکار می گیرند. بنابر این می توان گفت سبک طرحواره شبکه ای منسجم و یکپارچه از مولفه های شناختی، هیجانی، انگیزشی و رفتاری یک یا چند طرحواره ناسازگار اولیه و راهبردهای مقابله ای مختلفی است که فرد در پاسخ به این طرحواره ها برمی گزیند.آنچه مهم است آنست که درمانگر درصدد چرخش بر می آید یعنی حرکت بین سبکها و خروج از یک سبک ناکارآمد به سمت یک سبک طرحواره ای کارآمدتر و سالمتر تا بدین وسیله در مسیر فرآیند ترمیم طرحواره گام بر دارد.

[۱] .Tarrier

[۲] .Disconnection & Rejection

[۳]. Abandonment & Instability

[۴]  .Emotional Deprivation

[۵]  .Deprivation of nurturance

[۶] . Deprivation of empathy

[۷] . Deprivation of protection

[۸] . Mistrust & Abuse

[۹] . Defectiveness & Shame

[۱۰] . Alienation

[۱۱]  .Impaired Atonally & Performance domain

[۱۲]  .Incompetence

[۱۳] .Vulnerability to Harm or illness

[۱۴] .Medical

[۱۵] .External

[۱۶]. Enmeshment & Undeveloped self

[۱۷]. Failure

[۱۸] .Failure

[۱۹] .Impaired limits domain

[۲۰] .Entitlement &  Grandiosity

[۲۱] .Insufficient Self Control & Self Discipline

[۲۲] .Other directness

[۲۳] .Subjugation

[۲۴] .Self-Sacrifice

[۲۵] .Approval Seeking & Recognition Seeking

[۲۶] .Overvigilance

[۲۷] .Negativity & Pessimism

[۲۸] .Emotional Inhibition

 


دانلود مقاله و پایان نامه روانشناسی : طرحواره درمانی[۱]

طرحواره درمانی[۱]

شاید بتوان گفت طرحواره یک بسته حافظه ایست که محتوای آن را آموزه های فرد در طول زمان شکل می دهد.باید توجه داشت که در روند پدیدایی طرحواره ها عواملی مثل بنیادهای زیستی فرد و عوامل مربوط به محیط تربیتی او مثل محیط خانواده، فرهنگ، تجارب وی در فرایند رشد، رخدادهای بزرگ و . . . تاثیر می گذارند.این بسته حافظه ای مثل یک فیلتر بزرگ و پیچیده بر سر راه اطلاعات ورودی به حافظه و همچنین اطلاعات موجود در حافظه عمل کرده و با سرند، دسته بندی، و سازمان دهی، شکل گیری معانی جدید را در ذهن ممکن می سازد.طرحواره ها فراتر از یک باورند آنها ما را برای مقوله بندی اطلاعات و پیش بینی رخدادها توانا می سازند. یک طرحواره در برگیرنده مجموعه ای از خاطرات، هیجانها، حسهای بدنی و شناختهاست. ویژگی مقاوم بودن و سخت جانی طرحواره ها آنها را در صدر فهرست چالشهای کسانی می گذارد که در حرفه شان با ” تغییر ” سر و کار دارند.
پایان نامه

 

۱-۴-۲-مفا هیم طرحواره

طرحواره، یک ساختار شناختی به منظور غربال کردن، کدگذاری و ارزیابی محرکی است که ارگانیسم در معرض آن قرار گرفته است. براساس ماتریکس طرح‌واره‌ها، فرد قادر می‌شود تا خود را در ارتباط با زمان و فضا جهت‌یابی کند و تجربه‌های خود را به روش معنی‌داری طبقه‌بندی و تفسیر کند (بک، ۱۹۷۶؛ به نقل از بارلو، ۲۰۱۲).

بک[۲] و همکاران (۱۹۹۰) معتقدند که در حیطه‌ی آسیب‌شناسی روانی، واژه‌ی طرحواره در مورد ساختارهایی با محتوای شخصی شده با خصایص فردی به کار می‌رود، که در اثر اختلالاتی از جمله افسردگی، اضطراب، حملات هراس و وسواس‌ها فعال می‌شوند (بارلو[۳]،۲۰۱۲).

مفهوم طرحواره ریشه در روانشناسی شناختی، تحول شناخت، روانشناسی خود، و نظریه دلبستگی دارد. در حیطه‌ی روانشناسی شناختی، واژه‌ی طرحواره شناختی دارای معانی متعددی است، که این تعاریف در حیطه‌ی گسترده‌ای از ساختارهای شناختی قابل دستیابی تا غیر قابل دستیابی متفاوت هستند (یانگ، کلوسکو و ویشار، ۲۰۰۳؛ جیمز[۴]و همکاران، ۲۰۰۴؛ به نقل از ریزو[۵] و همکاران، ۲۰۱۲).

به طور کلی، طرحواره‌ها  به عنوان باورهای بنیادین ناکارآمد در نظر گرفته می‌شوند، که توسط یک آماج فعال می‌شوند. طرحواره‌ها، تم‌های بادوام و ثابتی هستند که برای هر فرد اختصاصی هستند. طرحواره‌ها  در طول دوران کودکی شکل گرفته‌اند و در واقع، حاصل تلاش فرد به منظور انطباق با رویدادهای زندگی و موقعیت‌های محیطی هستند. زمانی که طرحواره‌‌ای فعال می‌شود، تبدیل به اتاق فرمان افکار خودآیند منفی می‌گردد و به طور منفی موجب سوگیری در اطلاعات می‌شود. در حقیقت، طرحواره‌ها  ذخیره می‌شوند تا هنگامی که تحت شرایط خاصی فعال شوند. به عبارت دیگر، این نشانه‌های موقعیتی، همان حافظه‌ی فرد هستند. این بدان معناست که باید طرحواره‌ را یک مفهوم وسیع در نظر بگیریم، نه این که صرفاً به آن به عنوان مجموعه‌ای از شناختواره‌ها نگاه کنیم (جیمز[۶]  و همکاران، ۲۰۱۲).

طرحواره بالاترین سطح تعمیم یافته‌ی شناخت است، که به تغییر مقاوم می‌باشد و تأثیر عمیق و قدرت‌مندی در شناخت‌واره‌ها و هیجان‌های فرد دارد. افکار خودآیند منفی و مفروضه‌های بنیادین بینابینی به طور شدیدی تحت تأثیر طرح‌واره‌ها قرار می‌گیرند و این تأثیر به خصوص زمانی قدرت‌مندتر است که طرحواره‌ها فعال شوند (ریزو و همکاران، ۲۰۱۲).

فریمن[۷] و فاسکو (۲۰۰۹) معتقدند که طرحواره‌ها، مفروضه‌ها یا قوانین زیربنایی هستند که افکار و رفتارهای فرد را تحت کنترل خود دارند و در طول سال‌های زندگی فرد تحول یافته‌اند. محتوای طرح‌واره‌ها، کلیه‌ی جنبه‌های زندگی فرد، اعم از آگاهانه یا غیرآگاهانه را دربر می‌گیرد. طرح‌واره‌ها، معنی و ساختاری که فرد به دنیا می‌دهد، را ایجاد می‌کنند. طرح‌واره‌ها، در طول دوره‌ی تحول فرد شکل گرفته‌اند، به این معنا که به موازاتی که فرد از محیط پیرامون خود اطلاعات را دریافت می‌کند، آن را پردازش می‌کنند. هر فردی به طور منحصر به فرد  براساس ادارک معینی که به این اطلاعات می‌دهد، آنها را دسته‌بندی و مرتب می‌کند  و آن اطلاعات را سازمان می‌دهد. اما در عین حال، تحول طرح‌واره‌ها تحت تأثیر فرهنگ، خانواده، مذهب و عوامل مربوط به جنسیت، سن یا شخصیت فرد قرار دارد. طرحواره‌ها نه تنها براساس مواد شناختی، بلکه با توجه به عوامل هیجانی، رفتاری و فیزیولوژیک مرتب می‌شوند. طرحواره‌ها نسبت به تغییر بسیار مقاوم هستند، چون:

  • برخی از باورها به طور شدیدی با هیجان‌های فرد و تجربه‌های گذشته وی در هم آمیخته است؛
  • باورها برای مدت طولانی وجود دارند، لذا می‌توان آنها را به عنوان قسمتی از هویت فرد در نظر گرفت؛
  • این باورها ممکن است توسط افراد مهم زندگی فرد تأیید یا تقویت گردند؛
  • نحوه تأثیر طرح‌واره‌ها  بر رفتار فرد توسط پردازش‌های فکری و تصورات فرد تعیین می‌شود؛
  • رفتارهای یادگرفته شده در نتیجه‌ی فعال شدن طرح‌واره‌ها به وجود می‌آید، بنابراین تداعی‌های مثبت و منفی بی‌شماری را در طول زمان ایجاد می‌کنند، که منجر به مقاومت شدید آنها در مقابل تغییر می‌گردند (فریمن و فاسکو،۲۰۰۹).

طرحواره‌، به طور فزاینده‌ای در طرح‌واره‌ درمانی مورد توجه قرار گرفته است. به عبارت دیگر، در این روش به طرحواره‌های بنیادین، به عنوان کلید درمان کوتاه مدت، تأکید بسیاری شده است. براساس رویکرد طرح‌واره‌ درمانی یانگ، کودک یاد می‌گیرد تا تجربه‌های اولیه از محیط خود را، به خصوص در ارتباط با افراد مهم زندگیش، براساس واقعیت سازمان دهد (یانگ، ۱۹۹۹).شش سازه اصلی در طرحواره درمان عبارتند از :

  1. طرحواره های ناسازگار اولیه
  2. نیازهای بنیادین
  3. حیطه های طرحواره
  4. راهبردهای مقابله ای
  5. سبکهای طرحواره
  6. کنشهای طرحواره

۲-۴-۲-منشأ طرح‌واره‌ها 

الف) نیازهای هیجانی بنیادین[۸]

پنج نیاز هیجانی بنیادین در انسان وجود دارد که باید شوند، و عدم و ناکامی در برآورده شدن این نیازها در فرد، موجب شکل‌گیری  طرحواره‌های مختل می‌شوند. این نیازها عبارتند از:

  • دلبستگی‌های ایمن به دیگران (شامل امنیت، ثبات، پرورش و تربیت، پذیرش)؛
  • استقلال، کارآمدی و تجربه‌های ذهنی هویت؛
  • آزادی بیان نیازها و هیجانات قابل قبول؛
  • خودانگیختگی؛
  • محدودیت‌های واقع‌گرایانه و خودبازداری (خودکنترلی)؛

ب) تجربه‌های اولیه زندگی

چهار نوع تجربه‌ی اولیه زندگی موجب به وجود آمدن طرح‌واره‌های ناسازگارانه اولیه می‌شوند که عبارتند از:

۱- ناکام شدن دردناک نیازها؛

۲-مورد ضربه (تروما) واقع شدن یا قربانی شدن؛

۳-ی بیش از حد برخی از نیازها؛

۴-درونی‌سازی انتخابی یا همانند سازی با افراد مهم (یانگ، کلوسکو و ویشار،۲۰۰۳).

ج) سرشت هیجانی

هر کودکی سرشت هیجانی خاص خود را دارد و والدین به زودی این مساله را در می‌یابند. تحقیقات بسیاری وجود دارد که تأیید کننده‌ی عوامل  بیولوژیک زیربنایی شخصیت هستند. سرشت هیجانی با رویدادهای دردناک کودک در شکل‌گیری طرح‌واره‌ها  با یکدیگردر تعامل هستند. سرشت های هیجانی مختلف  به طور انتخابی کودک را در معرض شرایط مختلف زندگی قرار می‌دهند و این خود موجب شکل‌گیری طرح‌واره‌های مختلف در هر فردی می‌شوند.برخی از حیطه‌های سرشت هیجانی که به نظر می‌رسد ذاتی هستند و نسبت به روان درمانی نسبتاً مقاوم هستند، عبارتند از:

بدون واکنش                         بی‌ثبات

خوش‌بین                           منفی‌نگر

آرام                                مضطرب

حواس‌پرت                        وسواسی

پرخاشگر                               منفعل

خوشحال                          تحریک‌پذیر

اجتماعی                              خجالتی

سرشت‌های هیجانی مختلف، به طور انتخابی کودک را در معرض شرایط متفاوت زندگی قرار می‌دهند. به طور مثال، یک کودک پرخاشگر بیشتر احتمال دارد که مورد آزار جسمی قرار گیرد. به علاوه، سرشت‌های مختلف موجب می‌شود که کودکان در مقابل شرایط زندگی یکسان، به طور متفاوتی آسیب‌پذیر گردند. به عبارت دیگر، یک رفتار والدینی، ممکن است موجب دو واکنش مختلف در دو کودک گردد.

محیط اولیه‌ی ناخوشایند یا برعکس بیش از حد ء کننده، می‌تواند موجب مشکلات قابل ملاحظه‌ای در سرشت هیجانی کودک گردد. به علاوه، سرشت هیجانی مشکل دار می‌تواند یک محیط طبیعی را مختل سازد و موجب بروز آسیب روانی در غیاب تاریخچه‌ی واضحی از اختلال در فرد گردد (یانگ، کلوسکو و ویشار، ۲۰۰۳).

[۱]  . Schema Therapy

[۲]  .Beck

[۳]  .Barlow

[۴] . Jamse

[۵] . Riso

[۶] . James

 


پایان نامه : دیدگاه  ها : رویکرد روان شناختی – سلامت روانشناختی

دیدگاه  ها : رویکرد روان شناختی – سلامت روانشناختی

دیدگاه لورنز  

لورنز پایه گذار شاخه گردار شناسی در رشته زیست شناسی است . کردار شناسی از لحاظ لغوی به معنای خلق و منش است ، اما امروز به معنای مطالعه علمی رفتار حیوانات است . انسان دارای سلامت روانشناختی از دیدگاه لورنز کسی است که حداکثر استفاده را از عقل و خرد می نماید ، نسبت به تکانه های پرخاشگرانه اش اگاهی دارد و انها را در جهت مورد قبول انسانی سوق می دهد و به بهترین شکل با بهره گرفتن از مکانیزم والایش خشم خود را از این راه هنر ، علم و … به شیوه ای مفید تبدیل کند .همچنین در مواقع تنش برای کاستن ان از شیوه های بی خطر برای ابراز پرخاشگریش استفاده می کند . سعی در گسترش روابط صمیمانه با افراد و اجتماع دارد . از معرفت و مزاح به عنوان دو مایه امید پیشرفت بهترین استفاده را می جوید . به عقیده لورنز اگر انسان از این شیوه ها بهره بگیرد می تواند سایق پرخاشگری خود را در حد قابل تحملی کنترل کند( حسینی،۱۳۹۰).

دانلود پایان نامه

دانلود پایان نامه

۹-دیدگاه مک دوگال

سلامت روان شناختی از دیدگاه مک دوگال بایستی بر سه نکته تاکید نماییم . نخست اینکه مک دوگال و یونگ از لحاظ اعتقاد به اهمیت یکپارچگی و وحدت برای بلوغ شخصیت هم عقیده هستند. دوم مک دوگال بر خلاف فروید بلوغ روان شناختی را در قالب وحدت و یکپارچگی تعریف می کند نه افزایش آگاهی و هوشیاری . به عقیده وی مجموع کل فعالیت روانی نیمه هشیار یک فرد سالم و روان نژند یکسان است و تفاوت این دو فقط این است که فرد سالم تعداد تعت نیمه هشیار کمتری دارد . سوم مک دوگال ضمن عدم توافق شدید با فروید ، سلامت روان شناختی و رشد شخصیت را یکی می داند . مک دوگال مدافع رسمی روان شناسی غایت نگر است . ویژگی های رفتار هدفمند بنظر وی عبارتند از :

۱ – نوعی خود انگیختگی فعالیت ، یعنی فعالیتی که از درون ارگانیزم آغاز شده باشد و نه ناشی از نیروهای خارجی صرف باشد .

۲ – فعالیت هدفمند بطور مستقل استمرار می یابد .

۳ – حرکتهای مستمر دارای تغییر مسیر می باشند .

۴ – رفتار هدفمند به محض انکه تغییر خاصی را بوجود اورد ، متوقف می گردد .

۵ – رفتار هدفمند ارگانیزم را برای وضعیتی اماده می سازد که آن وضعیت به ایجاد عمل مورد نظر کمک نماید .

۶ – رفتار هدفمند موجب بهبودی فعالیت ارگانیزم در شرایط مشابه می گردد .

۷ – افعالیت و رفتار واکنش کل ارگانیزم است ، یعنی فرایندهای تمام اجزای ارگانیزم به نحوی سازگار می شوند که پیگیری بهتر هدف طبیعی آن را تشویق نماید .بنابراین شخص دارای سلامت روان در نظریه غایت نگر مک دوگال ، کسی است نهایت به نوعی ایده آل اخلاقی صادقانه وفادار بماند(رضایی،۱۳۸۵) .

 

۱۰-دیدگاه اسکینر

بی . اف . اسکینر استاد دانشگاه هاروارد از ۱۹۴۸ به بعد یکی از روانشناسان تجربی و صاحب نفوذ در سنت رفتار گرایی بوده است . سلامت روانی و انسان سالم به عقیده اسکینر معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است ، و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو شود از طریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبودی و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به طور متناوب استفاده می جوید تا وقتی که به هنجار مورد پذیرش اجتماع برسد . بعلاوه انسان بایستی آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد و بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط محدودی از عوامل محیطی مشخص می گردد . انسان سالم کسی است که از تاییدات اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب ، از محیط و اطرافیانش دریافت کند . فرد سالم کسی است که بتواند با هر روشی بیشتر از اصول علمی استفاده کند و به نتایج سودمندانه تری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال هدفمندی ، غایت نگری و امثالهم را کنار بگذارد ( معصومی،۱۳۹۰).

۱۱-رویکرد روانکاوی

بنظر فروید اکثر مردم به درجات مختلف روان نژند هستند و سلامت روان شناختی یک ایده آل است نه یک هنجار آماری . به عقیده فروید ویژگی های خاصی برای سلامت روان شناختی ضرورت دارد . نخستین ویژگی خود آگاهی است .

به نظر فروید خود آگاهی برای سلامت روان شناختی کفایت کننده نیست . می دانیم که زندگی اجتماعی بخودی خود متبع بالقوه غیر منطقی بودن است . فروید تقریباً ایده ای در مورد غیر منطقی بودن اعمال گروهی داشته است . او تمام جنبشهای ی ، دموکراتیک یا استبدادی ، انقلابی یا ارتجاعی را فاسد و مردود می داند .

به عقیده فروید انسان متعارف کسی است که مراحل رشد روان جنسی را با موفقیت گذرانیده باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد . به نظر او کمتر انسانی متعارف به حساب می آید و هر فردی به نحوی از انحاء نا متعارف است . فروید از حیطه روان شناسی انسان نا متعارف را به دو گروه روان نژند و روان پریش تقسیم می کند و هسته مرکزی بیماری روانی را اضطراب می داند . به عقیده فروید نوع مکانیزم های دفاعی مورد استفاده افراد سالم روان نژند و روان پریش متفاوت است . شخص سالم از مکانیزم های دفاعی نوعی دوستی ، پیش بینی ، شوخ طبعی ، والایش و سرکوب استفاده می کند .

۱۲-دیدگاه یونگ

به طور کلی نظریه یونگ در مورد روان نژندی از نظریات فروید و ادلر پیچیده تر است ، به طور کلی که وی نظریات انان را تخریبی و تقلیلی می داند . به عقیده یونگ در اغلب موارد علت روان نژندی یک سو نگری » است . یک سو نگری به اشکال مختلفی روی می دهد که دو نوع از انها اهمیت اختصاصی دارند . در مورد نخست شخص در مورد اهدافی دچار مشغله فکری می شود که این اهداف برای یک مرحله پایین تر از چرخه زندگی متناسب بوده اند . شخص جوانی که دچار وسوسه فکری مربوط به مشکلات دوران کودکی و خردسالی است ، نمی تواند به نحو موثر از عهده خواسته های زندگی و رقابت اجتماعی بر آید . شخص میانسالی که هنوز به جایگاه اجتماعی و جنسیت علاقمند است نیز به همین اندازه دچار سردرگمی شده است ، زیرا این موضوعات نبایستی تا این اندازه در زندگی این شخص حائز اهمیت باشند . مشکل دوم یک سو نگری ممکن است به صورت توسعه بیش از حد یک نگرش یا عملکرد اساسی و بنیادین باشد که موجب شود شخص نقاب » خودش را بی از حد جدی بگیرد .

دوم و مهمتر اینکه یک سو نگری فرآیند تفرد را متوقف می سازد . هدف نهایی روانشناسی فروید و آدلر مصالحه فرد با خواسته های جامعه است . یونگ این مرحله را نخستین هدف اامی در سلسله مراتب تفرد ، می داند . به نظر وی تفرد بالاتر از مصالحه با جامعه است . تفرد به معنای منفرد شدن ، همگون شدن و منحصر به فرد شدن بی نظیر و غیر قابل مقایسه است. تفرد یعنی تولید و شکوفایی تمامیت بالقوه ذاتی فرد تفرد مستم این است که فرد به کلیت و یکپارچگی برسد . لذا یونگ معتقد است که تعداد خاصی از افراد هر جامعه نا کامل باقی می ماند . تفرد در ساده ترین شکل ان عبارتست از تمییز تدریجی من» یا خود آگاهی از ناخودآگاهی . اما یونگ افزایش بیش از حد خود آگاهی را به همان اندازه اندک بودن آن آسیب گونه می داند و از این لحاظ وضعیت متعادل تری را اتخاذ کرده است . شخص پس از روبرو شدن با نقاب ، سایه و آینما یک مانع نهایی برای خود شدن» دارد که همان وسئله معانی زندگی است . کوشش فرد برای جستجوی حقیقت ازلی مشکل معنای زندگی را حل می نماید . چنین کوششی به طور همزمان فرد را از قدرت ناخودآگاه ارکی نسخ های کهن آزاد می کند و انرژی خلاق آنها را تخلیه می کند( نقش تبریزی،۱۳۸۹) .

به نظر یونگ سلامت روان شناختی و خود شناسی یکسان هستند . تحقق خود با سه معیار مشخص می شود : نخست بایستی واپس زنی تخلیه شود ، تنشهای بین کنشها و نگرشهای ناخودآگاه و خود آگاه به آرامش مبدل شوند تا فرد بتواند از راه معرفت خود به آرامش و صفای دورنی برسد . دوم فرد بایستی بیان نمادین ناخودآگاه را درک کند . سوم شخس بتواند از طریق ایمان شخصی به نماد یا اسطوره خصوصی خود شناسی نزدیک شود .

۱۳- دیدگاه موری

به عقیده موری تاریخچه پیشین زندگی فرد به همان اندازه زمان حال و محیط او حائز اهمیت است . موری موضع روان شناختی انسانگرایانه و خوش بینانه ای دارد . به علاوه به عقیده وی من» سرکوبگر و مهار کننده نیست . من» موجب سازماندهی و یکپارچگی رفتار می شود و بخشی از سازماندهی آن نیز برای تسهیل ظهور تکانه های نهاد» است . به عقیده موری قدرتمندی من» از تعیین کننده های با اهمیت سازگاری و سلامت روان شناختی فرد است . هر چه فاصله بین من ایده آل و من برتر کمتر باشد ، سلامت روانشناختی و سازگاری فرد بیشتر خواهد بود . هرگاه که من برتر مسلط شود و من ایده آل سرکوب شود فرد به بهزیستی جامعه اش خواهد اندیشید .

به علاوه موری عقیده داشت که انسان نیاز به تخیل و خلاقیت » دارد ، انسان تمایل به تجسم و ساختن دارد و در صورت موفقیت در تجسم و آفرینش ، انسان سالم خواهد ماند . تخیل و آفرینشگری قویترین حالات شخصیت هستند و فردی که اینها را به منصفه بروز برساند ، از لحاظ روان شناختی سالم است . فرد سالم کسی است که در نیازهایش تعارض و کشمکش نداشته باشد . پرس» نیرویی است که به طرق مختلف بهزیستی و سلامت انسان را تحت تاثیر قرار می دهد . پرس در نظریه موری همان تعیین کننده های محیطی رفتار است . به نظر وی بایستی بین اهمیت اشیاء محیط آنگونه که توسط شخص ادراک و تفسیر می شود ( پرس بتا) و آنگونه که در واقعیت وجود دارند (پرس آلفا) تفاوت قایل شویم . یکی از معیارهای سلامت روان شناختی در نظریه موری این است که ادراک از محیط از نوع آلفا» باشد نه بتا» ( آزاد،۱۳۸۶).

به عقیده موری تمام انسانها با شدت و ضعف متفاوت دچار عقیده » هستند . اما فقط عقده های افراطی و شدید موجب نابهنجاری و بیماری می شوند . پس یکی دیگر از معیارهای شخصیت سالم و سلامت روان شناختی در نظریه موری این است که شخص سالم از عقده های خوشه ای» (بقایای تجارب و خاطرات پیش از تولد مانند اضطراب از عدم حمایت و بی یاوری …) عقده مهر طلبی» (فعالیت های منفعل و وابسته در اعمال کلامی و دهانی) پرخاشگری مهار شده (یا نیاز به تعریف و تمجید) و عقده پرخاشگری دهانی» (مانند فعالیتهای دهانی همراه با پرخاشگری مثل گاز گرفتن در هنگام خشم ، تمایلات قوی پرخاشگرانه ، نگرش دوگانه در مورد مراجع قدرت ، فرافکنی پرخاشگری دهانی مانند دیدن محیط به صورت اشیاء و افراد پرخاشگر و ضربه زننده و لکنت زبان) عقده طرد دهانی» ، (مانند انزجار و نفرت از فعالیتهای دهانی) ؛ عقده طرد مقعدی » (مانند نیاز به پرخاشگری ، نیاز به قدرت و استقلال یا جنسیت مقعدی) ، عقیده نگهداری مقعدی » (مانند واکنش دفعای به دفع و تخلیه) ، عقده میزراهی» (مانند شهوت میزراهی) ، عقده ایکاروس » (مانند خود شیفتگی شدید) عقده اختگی » (که عمدتاً نتیجه تخیلات با استنای کودکانه است) مبری است .(خدا رحیمی ، ۱۳۸۹ )

۱۴-دیدگاه انسانگرایانه

گرودون آلپورت : به نظر آلپورت روان نژندی پیامد نقصان و کمبود سلامت روانی » است . . فرد روان نژند پر توقع ، سلطه جو ، حسود ، هیستریک و انفعالی است و دلش به حال خودش می سوزد ، اگرما ، کری کنشی و حتی فلج مبتلا شود و خود محوری روان نژندی فاقد کنترل است(رضایی،۱۳۸۵) .

تا پایان جنگ جهانی دوم تعدادی پژوهش تجربی در مورد ماهیت ـ سلامت شخصی » انجام شده است که این مطالعات به نتایج نسبتاً همخوانی دست یافته اند . آلپورت نتایج این مطالعات را به صورت شش معیار در مورد پختگی و بلوغ روانی خلاصه کرده است : نخستین معیار بلوغ روانی ، توانایی گسترش خویشتن است . کودکان نوعاً خود محور هستند . اما علایق افراد بالغ در خارج از خودشان ریشه دارد و از جمله علاقه انها به سلامتی و بهزیستی دیگران . دومین معیار سلامت و بلوغ به چگونگی ارتباط یا تعامل فرد با دیگران مربوط می شود . ارتباط فرد بالغ با دیگران صادقانه و صمیمی است ، بویژه با خاواده و دوستانش . سومین معیار سلامت روان شناختی را امنیت عاطفی » می نامد . شخص بالغ می تواند محرومیتها و تحریکات غیر قابل اجتناب زندگانی را بدون از دست دادن وقار و متانت تحمل نماید . این بدین معنی نیست که این افراد راحت و آسوده ، بشاش و خوشبین و ساده انگار هستند ، بر عکس این افراد بر حسب موقعیت خلقی هستند . چهارمین معیار سلامت شخصی در نظریه آلپورت ، هوش کنشی یا عقل سلیم است . افکار و ادراک فرد بالغ بطور کلی کارآمد و درست است . این مسئله پرسشی را در مورد رابطه بین سلامت روانی و هوش پدید می اورد . افراد بالغ معمولاً هوش بالای متوسط دارند ولی هر کسی که هوش بالای متوسط داشته باشد ااماً بالغ نیست . پنجمین ویزگی افراد بالغ بصیرت نسبت به خویشتن » است . هر کسی فکر می کند که نسبت به خودش بصیرت و بینش دارد اما در واقع چنین نیست . آلپورت بصیرت به خویشتن را به این صورت تعریف می کند . … رابطه انچه که فرد فکر می کند هست و آنچه که دیگران در مورد او فکر می کنند(سیدمحمدی،۱۳۸۶) . بخصوص روانشناسی که فرد را مطالعه و بررسی می کند …

آخرین معیار آلپورت برای سلامت و روان شناختی همانند یونگ و مک دوگال جهت مندی است که ترجمه اصلاح آلمانی است . جهت مندی یعنی اینکه زندگی فرد بالغ به


پایان نامه روانشناسی درباره ویژگی های سلامت روان

ویژگی های سلامت روان

فرد دارای سلامت روان دارای ویژگی های زیر است :

 

  • نسبت به خود، خانواده و دیگران بی تفاوت نیست و با دیگران سازگاری دارد؛
  • به خود و دیگران احترام می گذارد و رابطه اش با دیگران سازنده است؛
  • به نقاط ضعف و قوت خود آگاه بوده، نسبت به خود نگرش مثبت دارد و ناکامی ها را آسانتر تحمل می کند؛
  • انعطاف پذیر بوده و در مواجهه با مشکلات اجتماعی کنترل خود را از دست نمی دهد؛
  • شناخت او از واقعیت نسبتا دقیق است و برای رسیدن به هدفهای خود بر اساس عقل و احساس عمل می کند؛
  • توانایی حل مشکلات خود را دارد و نیازهایش را به طریقی برآورده می کند که منافاتی با ارزشهای اجتماعی نداشته باشد؛
  • از اوقات فراغت خود به نحو مطلوب استفاده می کند تا استعدادهایش به خوبی رشد یابد؛
  • دنیا را گذرگاهی برای رسیدن به آخرت می داند؛
  • به دیگران بدبین نبوده، صابر، صادق، درستکار، بخشنده است و در نظر دیگران فرد موجهی محسوب می شود. ( باقری یزدی ، ۱۳۸۵ )

۴-۳-۲-دیدگاه های مربوط به سلامت روان

۱-دیدگاه مزلو

امروزه گونه ای نظریه پردازی مردم پسند وجود دارد که با نامهایی از قبیل نظریه خود شکوفایی ، روانشناسی انسان گرا یا روانشناسی جهان سوم شهرت دارد . این نظریه در میان روانشناسانی که به مسائلی از قبیل رشد شخصی و اجتماعی تحول و توسعه سازمانی و نهادی و زمینه های مشابه علاقه مندند جنبشی مهم است . در واقع محکمترین تایید آن ظاهراً از سوی کسانی است که بر اساس فرض معتبر بودن نظریه های خود شکوفایی مربوط به انگیزه برنامه های توسعه مدیریت و سازمانی پیشنهاد می کنند . نظریه خود شکوفایی ناشی از کار فلاسفه وجودی است که استدلال کرده اند مردم برای یک وجود با معنا ، ماندنی و از قوه به فعل قابلیت دارند ، در نتیجه شرایط و محیطهایی که در آن به سر می برند از عمل به رفتار ، به گونه ای با معنا و خود شکوفایانه باز مانده اند . ( ناصری ، ۱۳۸۹ )

نظریه خود شکوفایی در توجیه استدلال خود مبنی بر این که شخص واجد توانایی بالقوه و آرزو برای خود شکوفایی ، رشد ، و توسعه است ، چه نظریه ای در رابطه با فرایند های انگیزشی به کار می برد ؟ نظریه مازلو که امروزه اشتهار بسیار دارد پیشنهاد می کند که رفتار شخص پیرامون سلسله مراتبی از انگیزه های سازمان می یابد ، به طوری که پایین ترین آنها نیازهای فیزیولوژیکی از قبیل گرسنگی و تشنگی هستند . هنگامی این نیازها کامروا شوند ، نیازهای ایمنی به عنوان موثر در رفتار برجستگی می یابد . به دنبال اینها در سلسه مراتب نیاز های اجتماعی ، عزت نفس و خود شکوفایی به عنوان انگیزه های رفتار ظاهر می شوند . در تمام این نیازها مازلو استدلال می کند که اولویت نیاز  بالاتر به عنوان تابعی از کامروایی نیازی که در سلسه مراتب نیازها بلافاصله در زیر آن قرار دارد افزایش پیدا می کند . بسیاری از نویسندگان با پیشنهاد این که امروز اکثر مردم نیازهای پائینتر خود را ء کرده و در محیط کار در پی کامروایی نیازهای بالاتر خود هستند ، مازلو را تایید و حمایت کرده اند . بدین جهت ، اگر می خواهیم رفتار کار بر انگیخته و باور داشته باشیم باشد محیط های کار را طوری تغییر دهیم که به نیازهای سطح بالا فرصتی برای ء و کامروایی بدهند . بهبود محیط های کاری هم برای سازمان سودمند است و هم برای فرد ، چه کامروایی فرد برای خودشکوفایی ، او را خلاقتر ، بارور تر ، کمتر تدافعی و تواناتر در تعامل با دیگران می سازد .(همان منبع)

۲-دیدگاه روانی  اجتماعی و زیستی روانی

زندگی به عقیده آدلر بودن » نیست بلکه شدن » است . بنا بر  نظر آدلر فرد برخوردار از سلامت روان شناختی توان و شهامت یا جرات عمل کردن را برای نیل به اهدافش دارد . چنین فردی جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد . فرد دارای سلامت روان مطمئن و خوشبین است و ضمن پذیرفتن اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آنها می کند . سلامت روان به عقیده آدلر یعنی داشتن اهداف مشخصی در زندگی ، داشتن فلسفه ای استوار و مستحکم برای زیستن ، روانبط خانوادگی و اجتماعی مطلوب و پایدار ، مفید بودن برای همنوعان ، جرات و شهامت و قاطعیت ، کنترل داشتن بر روی عواطف و احساسات ، داشتن هدف نهایی کمال و تحقق نفس ، پذیرفتن اشکالات و کوشیدن در حد توان برای حل اشتباهات .(خدا رحیمی ، ۱۳۸۹ )

۳-دیدگاه اریک اریکسون

به عقیده اریکسون سلامت روان شناختی اصولاً منیجه عملکرد قوی و قدرتمندی من» است . سلامت روان شناختی را می توان در قالب این توانائیها و در هر مرحله از رشد روانی – اجتماعی تعریف کرد . توانایی مرتبط با اولین مرحله رشد روانی – اجتماعی در طفولیت امید» است . مرحله دوم رشد روانی – اجتماعی اراده» است . سومین مرحله رشد روانی – اجتماعی منجر به بروز توانایی احساس هدف» می شود . چهارمین توانایی بشر شایستگی » است که در نهایت مشخص کننده مهارت و خبرگی فرد است . توانایی و قدرتی که در نوجوانی بروز می کند وفاداری » است . عشق توانایی متمایز کننده ششمین مرحله رشد روانی – اجتماعی است که اریکسون آن را بزرگترین قدرت بشر می داند . توانایی و قدرت مرتبط با مرحله مولد بودن زندگی مراقبت» است . توانایی متناسب برای اخرین مرحله رشد روانی – اجتماعی خردمندی» است . به عقیده اریکسون سلامت روان شناختی هر فرد به همان اندازه ای است که توانسته است توانایی متناسب با هر کدام از مراحل زندگی را کسب کرده باشد . سلامت روان شناختی ارائه کرده است : فردی که در جامعه زندگی می کند بایستی از تعارض عاری باشد ، بایستی از استعداد و توانایی بارزی استفاده کند ، در کارش ماهر و استاد باشد ، ابتکار نا محدود داشته باشد ، از انجام لحظه به لحظه حرفه اش پسخوراند بگیرد و در نهایت در مورد فرایند زندگی نظریه معنوی روشن و قابل درکی داشته باشد .(ساتر[۱]،۲۰۱۱)

۴-دیدگاه کارن هورنای

به عقیده وی انسان برخوردار از سلامت روان دارای این ویژگی هاست :

الف) احساس عدم امنیت نمی کند و لذا فاقد پرخاشگری و خودشیفتگی است .

ب) قدرتمندی نیازهای دهگانه در او خفیف است ، بعلاوه قابلیت تغییر و تحول و جایگزینی این نیازها را دارد.

ج) انسان سالم از هر سه نوع طبقه کلی نیازها با توجه به اوضاع و احوال متناسب استفاده می کند ، در حالیکه کودکان فقط به سوی دیگران می روند ، نوجوانان در مقابل دیگران می ایستند و سالمندان از دیگران دوری می کنند .

د ) انسان سالم به دلیل اگاهی از خود واقعی اش » و استعدادهای بالقوه خود تسلیم محض محیط اجتماعی و فرهنگی نیست بلکه ابتکار و شخصیت خودش را عهده دار می شود .

هـ ) خود شناسی و کوشش برای تحقق استعدادهای فطری و ذاتی وظیفه اخلاقی و امتیاز معنوی شخصیت سالم است و هدف او کمال است .

و ) شخیت و دگرگونی انسان سالم به عهده خود او است نه محیط و اجتماع .

ز ) انسان سالم خود آگاهی دارد و از خود واقعی و استعدادهایش کم و بیش آگاه است و خودش بسیاری از مشکلات زندگانی اش را حل می کند ، لذا به دیگران وابستگی ندارد .

 

۵-دیدگاه اریک برن

نظریه تحلیل ارتباط محاوره ای » اریک برن در واقع سازشی است بین روانکاوی و ارتباط متقابل . مختصر اینکه اریک برن معتقد است که انسان برخوردار از سلامت روان شناختی دارای این ویزگی ها است :

۱ – بین حالت های من او ( من والدینی ، من کودکی و من بزرگسالی ) تعادل برقرار است و در صورت به هم خوردن این تعادل ، توانایی سازماندهی مجدد شخصیتش را دارد .

۲ – نتیجه گیری بین فرد سالم بر اساس وضعیت چهارم (من خوب هستم ، تو خوب هستی ) است ، زیرا سه حالت قبلی به کودکان اختصاص دارند و الگوی شخصیت کودکی و افراد نابالغ هستند .

۳ – انسان سالم در هر  لحظه از نوع حالت نفسانی خودش اگاهی دارد . چون رفتار نانسان مبتنی بر مجموعه ای از احساسات ، اخلافیات و کنترل اگاهانه است .

۴ – شخصیت طبیعی و سالم سازمان یافته است و مرزهای شخصیتی آن مشخص شده و در عین حال نفوذ پذیر است و در هنگام رویارویی با تعت شدید درونی ، بصورت اگاهانه به گونه ای از این بخشها استفاده می کند که هر کدام نقش متناسب خودشان را انجام دهند .

۵ – شخصیت سالم در ابعادی مختلف شخصیتش تعصب و تغییر ناپذیری » ندارد و چنین فردی ضمن شناختن الگوهای موفقیت آمیز رفتاری و اگاهی از تصاد ها و تشابهات درونی خودش ، آزادی انتخاب بیشتری دارد .

۶ – فرد سالم مسئولیتش رفتار و تفکرش را می پذیرد و رفتار او با دیگران آگاهانه و مبتنی بر صمیمیت و علاقه است .

۷ – انسان سالم علاوه بر تصمیم گیری و انتخاب آگاهانه در زمان حال زندگی می کند نه در گذشته یا آینده .

۸ – مبنای فعالیت در نظریه برن ، نیاز به تشخیص و منزلت است . یعنی اینکه فرد هم مورد احترام دیگران واقع شود و هم برای دیگران احترام قابل شود و شخصیت سالم نیز بایستی چنین خصوصیتی را در تعامل با مردم و جامعه داشته باشد . ( شفیع آبادی،۱۳۸۶ ).

۶-دیدگاه هری استاک سالیوان

نظریه سالیون با عنوان نظریه روابط بین فردی» شهرزت یافته است . بنابر نظریه سالیوان شخصیت الگوی نسبتاً پایدار و مکرر موقعیت های بین فردی است که زندگی انسان را مشخص می کند .» به عقیده وی انسان از بدو تولد تا مرگ تحت تاثیر روابط بین فردی است و افکار و احساسات او نیز متاثر از این امر است . گر چه وی اهمیت وراثت و رشد را انکار نمی کند ، اما انسان را محصول تکامل اجتماعی می داند .

نظریه شخصیت سالیون ویژگیهای سلامت روان شناختی را از دیدگاه او عنوان می کنیم :

۱ – شخصیت برخوردار از سلامت روان شناختی انعطاف پذیر » است و با توجه به موقعیتهای بین فردی نوین ، در روابطش با دیگران به صورت متناسب تغییر پذیر است .

۲ – فرد سالم قادر به تمایز گذاری بین افزایش و کاهش تنش » است و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف می شود .

۳ – به گفته سالیوان شخصیت سالم بایستی بنا بر گفته چار اسپیرمن همیشه در حال آموزش و فراگیری روابط و ارتباطات باشد .

۴ – زندگی شخص برخوردار از سلامت روان ، دارای جهت یافتگی است . بدین معنی که امیالش را به خوبی یکپارچه می سازد که منجر به رضایتمندی شود یا اضطراب او را نسبتاً کم کند یا از بین ببرد . بنابراین شخصیت سالم کسی است که دستگاه روانی او حداقل تنش را داشته باشد و چنین فردی معمولاً روابط اجتماعی انعطاف پذیر ، واقعی و اعتماد آمیز دارد .

۷-دیدگاه اریک فروم

اریک فروم معتقد است که شخصیت خواه سالم یا ناسالم ، به فرهنگ بستگی دارد . جامعه نا سالم در اعضای خود عشق ورزیدن ، باروری و خلاقیت ، تعقل ، عینیت و نیرومندی را می دهد و با این شیوه کارآمدی انسان کامل را تسهیل می کند . رابطه سلامت روان با ماهیت جامعه بدین معنی است که جامعه تعریف در طول زمان و مکان تغییر یابد . شخصیت سالم نیاز هایش را با کمک شیوه های مولد ، بارور و خلاق » می کند اما انسان نا سالم از طریق شیوه های نا معقول نیازهایش را برطرف می کند .

بنابر عقیده فروم انسان بین آزادی و ایمنی » نوعی تعارض و دوگانگی وجود دارد . همین تعارض پنج نیاز روانی را در او بر می انگیزاند که این نیاز ها عبارتند از : وابستگی یا تعالی ، اصالت و ریشه داشتن ، احساس هویت ، چارچوب جهت گیری »

نیاز وابستگی : انسان دلیل اگاهی از گسستگی وابستگی های اولیه اش با طبیعت بدنبال ایجاد وابستگیهای نوین با انسانهای دیگر است . وابستگی و یگانگی با دیگران از لوازم سلامت روان شناختی است .

عشق: راه سالم و سازنده پیوند با جهان است زیرا هم نیاز ایمنی و هم یکپارچگی فرد را تامین می کند . عشق در نظریه فروم معنای وسیعی دارد که عشق جسمانی تا احساس همبستگی و عشق به انسانیت را شامل می شود .

نیاز به تعالی : این نیاز انسان را از حالت منفعل بودن فراتر می برد و موجب خلاقیت او می شود و در نهایت باعث احساس آزادی و هدفمندی در او می گردد .

نیاز به اصالت و ریشه داشتن : به عقیده فروم تنهایی و ناچیزی » جوهر وضعیت بشر است علت پیدایش تنهایی بشر از هم پاشیدن وابستگیهای اولیه او با طبیعت و فرو ریختن احساس ایمنی او است . مطلوبترین راه احساس اصالت و ریشه داری ، ایجاد حس برادری » با همنوعان است . برادری به معنای احساس ارتباط ، عشق ، توجه و مشارکت در جامعه است .

نیاز به احساس هویت : انسان سالم بایستی فردیت داشته باشد یعنی به کمک فردیت به معنای بخصوص و مشخص هویت هودش برسد ، میزان خردیت هر انسان تابع میزان از بین بردن علایق گونه با خانواده ، طایفه یا ملیت خودش است . همرنگی با ویزگیهای یک ملت ، نژاد ، مذهب ، شغل و حرفه نشاندهنده شیوه ناسالم احساس هویت یافتن است .

نیاز به چهارچوب جهت گیری : چهار چوب جهت گیری انسان دارای سلامت روان متکی بر عقل و خرد است زیرا فقط با خرد می توان تصویری واقعگر و عینی از جهان بدست اورد . انسان سالم ادراکات جهان را با نیازها و ترسهای ذهنی خودش تحریف نمی کند . فروم معتقد است که انسان دارای سلامت روان کسی است که عمیقاً عشق می ورزد ، آفرینشگر است ، قدرت خرد و تعقل را در خودش کاملاً پرورانیده است ، خودش و جهان را به شکل عمیقی ادراک می کند ، احساس درست پایدار دارد ،


پایان نامه رشته روانشناسی درباره : سلامت روان

سلامت روان

سلامت روان توسط محققان از فرهنگهای مختلف، به صورت های متفاوتی تعریف شده است. مفهوم سلامت روان شامل احساس درونی خوب بودن و اطمینان از کارآمدی خود، اتکاء به خود، ظرفیت رقابت، تعلق بین نسلی و خود شکوفایی توانایی های بالقوه فکری و هیجانی و غیره می باشد. البته با در نظر گرفتن تفاوت های بین فرهنگ ها، ارائه تعریف جامع از سلامت روان غیر ممکن می نماید. با وجود این، بر سر این امر اتفاق نظر وجود دارد که سلامت روان چیزی فراتر از نبود اختلالات روانی است. به این معنی که صرفاً به لحاظ نداشتن بیماری روحی نمی توان سلامت روان را در یک فرد صد در صد تأیید کرد. حتی با این که بسیاری از ما از بیماری خاص روانی قابل تشخیص رنج نمی بریم اما واضح است که برخی از ما به لحاظ روانی سالم تر از دیگران هستیم آن چه مسلم است حفظ سلامت روان نیز مانند سلامت جسم حائز اهمیت است. شاید اقداماتی در این زمینه صورت گیرد . ( نجفی پور ، ۱۳۸۲ )

بهداشت روانی عبارت است از مجموعه عواملی که در پیشگیری از ایجاد و یا پیشرفت روند وخامت اختلالات شناختی، احساسی و رفتاری در انسان نقش مؤثر دارند و هدف اصلی آن پیشگیری از وقوع بیماریهاست و پیشگیری به معنای وسیع آن عبارت است از به وجود آوردن عواملی که مکمل زندگی سالم و طبیعی است، همراه با درمان اختلالات جزئی رفتار به منظور جلوگیری از وقوع بیمار یهای شدید.  مشکلات در زمینه بهداشت روان از بدو پیدایش بشر وجود داشته و هیچ فردی، از هیچ طبقه اقتصادی اجتماعی خاصی در مقابل آنها مصونیت نداشته و خطری است که بشر را مرتباً تهدید می کند. امروزه پیشرفت صنعت و تکنولوژی در جوامع انسانی، قدرت و ثروت را افزایش داده ولی امکان زندگی با آرامش و صلح و اطمینان را از شده و کیفیّت فدای کمیّت » انسان سلب کرده و در حقیقت اعتدال و تناسب کنار رفته و مشکلات عصبی روانی و روان تنی، جانشین آن شده است. عواقب فیزیکی و روان شناختی چنین مشکلاتی ، توانایی برای عملکرد در خانواده، جامعه و محل کار را مختل کرده و در بسیاری از موارد باعث از هم پاشیدگی خانواده ها، سوءمصرف مواد، خودکشی، بی کاری، فقر و انزوای اجتماعی می گردد. در حالی که بسیاری از این عواقب بحرانی با توجه به مسائل مربوط به بهداشت روان و حمایت به موقع افراد ، قابل پیشگیری است از طرف دیگر، تحقیقات اپیدمیولوژیک زیادی در طی دهه گذشته مشخص کرده که مسائل و معضلات موجود در زمینه بهداشت روان از جمله مشکلات اساسی است که بار مالی زیادی به دنبال دارد. طوری که هزینه پرداختن به مشکلات ، روان پزشکی در اروپا و آمریکای شمالی در سال ۱۹۹۹ بالغ بر ۱۲۰ بیلیون دلار به علاوه ۶۰ بیلیون دلار متعلق به اختلالات سازمان بهداشت جهانی میزان شیوع مسائل مربوط به این بعد از سلامت در کشورهای در حال توسعه رو به افزایش است. این در حالی است که در برنامه ریزی های توسعه. اجتماعی و اقتصادی، پایین ترین اولویت به آنها داده می شود اطلاعات به دست آمده از تحقیقات اپیدمیولوژیکی در کشور ما دلالت بر این دارد که میزان شیوع این مشکلات در کشور ما نیزاز سایر کشورها کم تر نیست. در خصوص شیوع بیماری های روان پزشکی در افراد ۱۵ سال به بالا در ایران، در یک مطالعه اپیدمیولوژیک در سطح کشور اعلام شده است که مجموعاً ۲۱  درصد از افراد مورد مطالعه در سطح کشور از اختلالات ۱۰ میلیون نفر از بالغین کشور – روانی رنج می برند که حدود ۱۲% نیازمند خدمات بهداشت روان هستند. ضمن این که حدود ۶ نیز از اختلالات سایکوتیک رنج می برند . توجه به بهداشت روانی در تمام عرصه های زندگی از جمله زندگی فردی و اجتماعی و شغلی حائز اهمیت بوده و جای بحث دارد. یکی از زمینه هایی که توجه به بهداشت روان در آن حائز اهمیت می باشد، شغل و حرفه می باشد. بشر از زمانی که خود را شناخته، در پی تلاش و فعالیت بوده و اشتغال به کار بخش عمده ای از زندگی انسان را تشکیل می دهد . کا به دنبال خود یک سری مشکلات و اختلالات جسمانی و روانی به همراه دارد ، از جمله استرس و فشارهای کاری که توان اجرای وظائف را در فرد تا حد زیادی پایین می آورد این فشارها می تواند موجب آسیب رسانی به فرد و در نتیجه به خطر افتادن موقعیت کاری فرد شود . ( نقش تبریزی ، ۱۳۸۹ )

 

۱-۳-۲-تعریف سلامت روان :

سلامت روانی به عنوان وضعیت رفاه و بهبودی ای تعریف شده که طی آن هر فرد می تواند توانایی‌های بالقوه‌ی خویش را تحقق بخشد، با استرس‌های معمول در زندگی مقابله کرده و به شکل سازنده‌ای به کار و فعالیت بپردازد و در اجتماعی که به آن تعلق دارد نقش مؤثری ایفا کنداما شاید پیش از این که به سلامت روانی می‌پرداختیم بهتر بود خود مفهوم سلامت را تعریف کنیم. سلامت در تعریف سازمان جهانی بهداشت عبارت است از:رفاه کامل جسمانی، روانی و اجتماعی و نه فقط فقدان بیماری یا معلولیت! (همان منبع). این تعریف بنا به انتقاداتی که از آن شده است تا حد زیادی ایده‌آلی است و از نظر امکان سنجش هم دشواری دارد. با این حال سه بعد اصلی سلامت به خوبی مورد تاکید قرار گرفته است. بد نیست در عین حال متوجه سایر نکاتی باشیم که در بحث از سلامت مطرح است؛ به عنوان مثال خانم میلدرد بلاکستر جامعه‌شناس انگلیسی در کتابی که در زمینه‌ی ارزیابی سلامت در سال ۱۹۹۰ نوشته‌اند بر این چند نکته در باره‌ی سلامت به طور کلی تاکید داشته‌اند:

۱- سلامت مفهومی چند بعدی [۱]است. فرد ممکن است از یک نقطه نظر سالم و از نقطه نظر دیگر در شرایط بیماری قرار داشته باشد. بسیاری از افراد ممکن است علی رغم اینکه به مشکلات و بیماری های متعدد دچار باشند (نظیر پادرد، میگرن، مشکل دید، افسردگی و غیره) خود را همچنان سالم بحساب بیاورند. ممکن است فرد بیماری جسمانی مشخصی نداشته باشد اما بدلیل ناخرسندی روحی روانی، خود را بیمار تلقی کند.

۲- وضعیت سلامت ممکن است نقطه‌ای در یک پیوستار در نظر گرفته شود یعنی سلامت یا عدم آن را نمی‌توان سیاه و سفید دید.

۳- تعریف از سلامت بهنجار می‌تواند در بر دارنده‌ی میزان معینی از علائم یا نشانه‌های بیماری باشد که بسته به جنس، یا تجربه‌ی فرد یا هنجارهای اجتماعی در افراد تفاوت پیدا می‌کند. در واقع اینکه فردی بگوید هیچ نشانه‌ای از بیماری ندارد است که غیرعادی تلقی می‌شود.

۴- جنبه یا وجه کارکردی [۲]سلامت یکی از مهمترین عناصر تعریف سلامت نزد افراد عامی است. توانایی ایفای نقشهای اجتماعی یکی از ویژگی‌های سالم‌بودن ملاحظه می‌شود: ”وقتی نتوانم کارهایم را انجام بدهم می‌فهمم سالم نیستم” ( باقری ، یزدی ، ۱۳۹۰ ).

۲-۳-۲-جایگاه سلامت روان در جامعه

۴۵۰ میلیون انسان دچار بیماری روانی یا رفتاری هستند. علت ۳۳ درصد از عمر سپری شده با ناتوانی، حدود یک میلیون خودکشی موفق سالانه در جهان، بیش از ۱۵۰ میلیون بیمار مبتلا به افسردگی و حدود ۲۵ میلیون نفر بیمار اسکیزوفرنی بخوبی تاثیر بیماری‌های روانی را بر جامعه نشان می‌دهد.این آمار جدای از دیگر مشکلاتی است که بیماری‌های روانی برای اجتماع ایجاد می‌کند؛ مشکلاتی که فهرستی طولانی از قتل و جنایت گرفته تا طلاق و کودک‌آزاری را در خود جای می‌دهد. با این اوصاف، قرار دادن هفته‌ای برای سلامت روان چندان کار دور از ذهنی نیست ( میرزایی ، ۱۳۸۹ ).

سلامت جسم و روان جدای از یکدیگر نیستند. به همین دلیل نیز سال‌هاست تعریف سلامت دیگر تنها سلامت جسمی را در بر نمی‌گیرد. براساس برآوردهای موجود، بین ۱۵ تا ۲۰ درصد مردم به نوعی به یکی از اختلالات روانی دچار هستند. این آماری است که کم و بیش در بیشتر کشورهای جهان وجود دارد. از آمار گذشته آنچه حائز اهمیت است نحوه برخورد با این بیماران و خانواده‌ آنها و خدمات‌رسانی مناسب به افرادی است که به خدمات روانپزشکی نیاز دارند. برای بیشتر اختلالات روانی درمان‌های مقرون به صرفه‌ای وجود دارد که اگر به طور صحیح استفاده شوند، افراد مبتلا را قادر می‌کند به عنوان اعضای فعال جامعه در فعالیت‌ها شرکت کنند. ( سیدنی و الن[۳]،۲۰۱۲ )

با وجود نقش مهم سلامت روان در زندگی انسان‌ها، طبق گزارش‌های سازمان بهداشت جهانی، بسیاری از کشورها میزان کمی از بودجه سلامت خود را صرف بحث سلامت روانی می‌کنند، در حقیقت عمده پول بخش بهداشت و درمان صرف بیماری‌های جسمی می‌شود. یک پنجم یکصد کشوری که آمارهای خود را به این سازمان ارائه کرده‌اند، کمتر از یک درصد بودجه بخش بهداشت و درمان خود را برای سلامت روانی هزینه می‌کنند. در حالی که طبق آمارهای این سازمان، ۱۳ درصد هزینه‌های درمان بیماری‌ها، به دسته گسترده‌ای از اختلالات عصبی روانی مربوط می‌شود. به بیان ساده‌تر، این آمار گویای آن است که سلامت روانی هنوز در اولویت بسیاری از کشورها قرار نگرفته است و منابع جهانی برای مبتلایان به اختلالات روانی و عصبی به منظور رفع نیازهای روزافزون بهداشت روانی ناکافی و توزیع آنها در جهان نابرابر است. ( کویر ، ۱۳۸۳ )

بسیاری از اختلالات روانی همانند بیماری‌های جسمانی نمود آشکاری ندارند. وضعیت روحی فرد، می‌تواند بیش از وضعیت جسمی او وخیم باشد و نادیده نیز گرفته شود. بیماری‌های روانی شاید مانند بیماری‌های جسمانی کشنده نباشند (هرچند خودکشی یکی از علل مهم مرگ و میر بیماران روانی است) و از نظر آماری و مقایسه با مرگ و میر بیماری‌های جسمانی بتوان آن را نادیده گرفت. شاید هم به همین دلیل باشد که امروزه بیش از آنچه به روح و روان اهمیت داده شود، به درمان جسم پرداخته می‌شود. اما از دیدگاه پزشکی بسیاری از بیماران که برای درمان مشکلات جسمی خود به مراکز درمانی مراجعه می‌کنند از اختلالات و مشکلات روانی رنج می‌برند و در حقیقت مشکل اصلی آنها در آنجاست، اما متاسفانه بیشتر این مشکلات روانی تشخیص داده نمی‌شوند. در صورتی که بسیاری از این بیماری‌های جسمانی با حل مشکلات روحی درمان می‌شود. ( حسینی،۱۳۹۰ )

بر اساس گزارش سال ۲۰۰۷ سازمان بهداشت جهانی، یک‌چهارم بیمارانی که به مراکز درمانی مراجعه می‌کنند، حداقل به یک اختلال روانی، عصبی یا رفتاری دچارند؛ اما بیشتر آنها تشخیص داده نشده و درمان نمی‌شوند. مراجعه نکردن به روانپزشک تنها به علت این نگرش منفی ترس نیست، بلکه بسیاری از این بیماران به دلیل ناآگاهی از نوع بیماری به متخصص مراجعه نمی‌کنند یا بسیار دیر مراجعه می‌کنند. ( رحیمی نیا ، ۱۳۸۹ )

زندگی ماشینی امروزی باعث شده است انسان‌ها از صبحگاه تا شامگاه به صورت‌های گوناگون با هیجان‌ها، تنش‌ها، استرس‌ها و نگرانی‌هایی مواجه باشند. این فشارهای روانی با وضعیت بدنی، عصبی و روانی ما متناسب نیست. تقریبا تمامی انسان‌ها برخی اوقات احساس افسردگی می‌کنند، همان طور که بسیاری از آنها دچار سردرد یا دل‌درد می‌شوند. مسلما نمی‌توان از ناراحتی‌های روحی جلوگیری کرد، همان طور که از بیماری‌های جسمی نیز نمی‌توان در امان بود، اما می‌توان تا حدی از آنها پیشگیری یا حداقل بموقع آنها را درمان کرد. حفظ سلامت روان نیاز به دانش و هنری دارد تا به افراد کمک ‌کند با ایجاد روش‌هایی صحیح از لحاظ روانی و عاطفی بتوانند با محیط خود سازگاری پیدا کنند و راه‌حل‌های مطلوب‌تری را برای حل مشکلاتشان انتخاب کنند.همان طور که سلامت جسمی فراتر از نبود بیماری است، سلامت روان نیز امری بیشتر از نبود بیماری روحی است. با آموختن ویژگی‌های سلامت روانی بهتر می‌توانیم به روح و روان متعادل و زندگی شاد دست یابیم. فراموش نکنیم جای خالی سلامت با هیچ چیزی پر نخواهد شد( فینچام[۴]،۲۰۱۱ )

[۱]  multi-dimensional

 

 


پایان نامه روانشناسی : انواع نظریه مبادله اجتماعی خانوادگی

 

الف : تعت شویی

وجود اختلافات عقیده و رفتار بین زن و مرد امری طبیعی است. ولی خانواده‌هایی وجود دارند که در آن زن و مرد زندگی مشترکشان تبدیل به یک میدان جنگ کرده‌اند. رفتارها و روابطشان به شدت متزل و بدون سازندگی است چنین خانواده‌ای یک خانواده توخالی و شبه خانواده به شمار می‌رود. بسیار اتفاق می‌افتد که اطرافیان و همسایگان و بویژه بزرگان فامیل برای برقراری صلح و آشتی با آنها صحبت می‌کنند و ممکن است چنین صلحی برای مدتی برقرار شود؛ ولی طول این آرامش به احتمال زیاد کوتاه خواهد بود.

ب: تعت والدین با فرزندان

نوع دیگر اختلافات شدید در خانواده‌ها عدم سازگاری فرزندان و والدین با همدیگر است. متاسفانه والدین خود را از نیازهای روز تطبیق نمی‌دهند. فرزندان نیز فرزند زمانه خود هستند و نه چهل سال پیش. این وضع با بزرگتر شدن و کثرت فرزندان بارزتر می‌شود. اگر این اختلافات در خانواده مورد توجه قرار نگرفته و برای برطرف کردن آنها اقدامی صورت نگیرد، بصورت بحران جلوه گر شده آسیب‌های جبران ناپذیری را بر پیکر خانواده وارد خواهد کرد.

علت شناسی تعت شویی

تحقیقات مختلف در حوزه‌های روانشناسی و جامعه شناسی عوامل زیادی را برای تعت خانوادگی ذکر کرده‌اند ولی تفاوت آنها را بصورت زیر ذکر کرد:

– علت مذهبی شامل تفاوت‌های مذهبی (غالبا تضاد مذهبی) ، رفتار و عقاید خلاف اعتقادات مذهبی و …

-علت فرهنگی شامل تفاوت‌های در نوع نگاه به زندگی مشترک ، تفاوت‌های قومی یا شهری – روستایی.

-علت زیستی شامل نازایی و عقیمی ، وضعیت چهره و مشکلات مربوط به سلامت و بیماری.

-علت عاطفی شامل عواطف خشک و سرد و عدم درک یکدیگر ، مشکلات در روابط جنسی ، تند خویی و پرخاشگری و … .

-علت اجتماعی شامل داشتن دوستان منحرف و اعتیاد، دخالت اطرافیان و عدم استقلال از خانواده پدری

-علت ی شامل اختلافات قبیله‌ای – قومی ، گرایش‌های ی متفاوت ، محدود کردن آزادی‌های طبیعی

-علت اقتصادی شامل بیکاری، ولخرجی، فقر و تجمل گرایی و … .از علتهای اصلی تعت والدین با فرزندان است.

۵-۲-۲-تاثیر تعت خانوادگی بر روابط شویی

تعارض‌های شویی تاثیر عمیق منفی بر روابط آنها و پیرو آن بربافت و روابط خانوادگی می‌گذارد. آنها ممکن است روابطشان آنقدر سرد شود که ماه ها با همدیگر حرف نزنند، روابط جنسی نداشته باشند، تک نفره غذا بخورند، حضور همدیگر را در یک مکان تحمل نکنند و در آخر ممکن است کارشان به درخواست طلاق بکشد.

طلاق مسایل شخصی ، اجتماعی و اقتصادی فراوانی را پیش می‌آورد. اشخاصی که زندگی مشترکشان متلاشی می‌شود، نسبت به مردم عادی آمادگی بیشتری دارند که از نظر جسمی ، روانی ، خواب و تغذیه” اختلال پیدا کنند یا به سو مصرف الکل و مواد روی آورند. در کنار آثار مخرب طلاق بر زن و مرد فرزندان” نیز از پیامد های  طلاق والدین‌شان متاثر می‌شوند.بطور کلی طلاق گیرندگان در ایجاد ارتباط با فرزندان خود دشواری پیدا می‌کنند، بخصوص آنها از کسی که از نظرشان مقصر اصلی طلاق باشد، متنفر می‌شوند. با این وجود سوال اصلی این است که از بین روابط طولانی پرتنش زن و شوهر و طلاق کدام یک بر فرزندان اثر مخرب تری دارد؟ تحقیقات با در نظر گرفتن کل جامعه به سو طلاق رای می‌دهد(شیخی،۱۳۸۸).

۶-۲-۲-تاثیر تعت خانوادگی بر روابط والدین با فرزندان

 اختلافات والدین با فرزندانشان (بویژه مواردی که همراه با توهین ، تحقیر ، ضرب و شتم باشد) به احساس عدم امنیت روحی و جسمی ، تنفر (همراه با احساس گناه) ، خشم از والدین و رفتارهای نابهنجار اجتماعی (از قبیل سو مصرف مواد ، فرار از خانه ، اقدام به خود کشی یا خود زنی) منجر می‌شود. بعضی مواقع موضع فرزندان موضع یاس و احساس پوچی بوده در خود خلا بزرگی احساس می‌کنند. این خلا همان نبود محبت و عواطف والدین است و این زمینه ساز قبول عواطف دروغین همراه با نیت‌های شوم دیگران می‌شود.

اهمیت آموزش مهارت های ارتباطی به زوجین و تاثیر مثبت آن بر کاهش تعت شویی :

 به عقیده گاتمن کیفیت تعامل بین زن و شوهرها پیشگوی مهمی برای آشفتگی شویی یا طلاق است.مطالعات وی نشان داد زوجینی که ارتباط منفی‏تری با همدیگر دارند، دارای ازدواج نابسامان بوده یا آشفتگی شویی در آینده را می‏توان به آنها نسبت داد.وی دریافت زوج‏هایی که درصدد طلاق هستند، در تعاملات شویی خود از هیجان‏های منفی بیش از هیجان‏های مثبت استفاده می‏کنند(گاتمن، ۲۰۱۲ )

آموزش ارتباط با هدف بهبود روابط زوجی رضایت‏مندانه و پیشگیری از شکست ازدواج در دهه ۷۰ توسعه یافت.برنامه‏های آموزشی ارتباط را می‏توان در سه طبقه وسیع جای داد:برنامه اطلاعات و آگاهی، پرسشنامه‏ها، و برنامه‏های آموزش مهارت.فرض اساسی رویکرد آموزش مهارت این است که برخی افراد مهارت‏های اساسی رابطه شویی را اصلا یاد نگرفته و یا فراموش کرده‏اند.بنابراین تأکید این برنامه‏ها بر آموزش مهارت‏های اساسی مانند ارتباط مؤثر است(هالفورد، مور[۱]، ۲۰۰۹).

برنامه‏های آموزش ارتباط می‏تواند در سه سطح به کار روند:

سطح همگانی ۱ :برای تمام افرادی که به‏نحوی درگیر زندگی مشترک هستند یا قصد ازدواج دارند.

سطح انتخابی:برای افرادی که در خطر بالای مشکلات شویی هستند.

سطح نمایان:به عنوان مداخله اولیه در مورد افرادی که دارای مشکلات رابطه‏ای هستند، اما هنوز به مرحله آشفتگی شدید روابط نرسیده‏اند.

اکثر برنامه‏های آموزشی ارتباط به زوجینی ارائه می‏شود که در سطح عمومی قرار دارند و اغلب آنها در مراحل اولیه ازدواج هستند(هالفورد و مور، ۲۰۰۷).و به عبارت دیگر این آموزش‏ها برای همسران خشنود بیشترین نتیجه را دارد، اما حتی همسرانی که دارای روابطی با خطر پایین و یا در مراحل اولیه تعارض هستند نیز می‏توانند از این برنامه‏ها سود ببرند.

برنامه‏های متعددی به آموزش مهارت‏های ارتباطی می‏پردازند.برنامه بهبود رابطه گورنی  و همکاران( ۲۰۱۰)، برنامه پیشگیری  و بهبود رابطه مارکمن و همکاران( ۲۰۰۸) و برنامه ارتباطات زوجی مینه‏سوتا  توسط میلر  و همکاران[۲]( ۲۰۰۶) از آن جمله‏اند.شیوه گفتگوی مؤثر از اجزاء برنامه ارتباطی میلر، واکمن  نانالی[۳] ( ۲۰۰۶) می‏باشد(بهاری ۱۳۸۹).آنها در رویکرد خود با بهره گرفتن از چرخه آگاهی و چرخه گوش دادن به زوجین مهارت‏های حرف‏زدن و گوش دادن مؤثر برای حل اختلافات را می‏آموزند.

برنامه آموزش ارتباطات زوجی مینه‏سوتا:برنامه ارتباطات زوجی مینه‏سوتا چند ویژگی خاص دارد که عبارتند از:ارائه نقشه‏های ساختگی برای آگاهی زوجین از خود و همسر؛ارائه یازده مهارت خاص حرف زدن و گوش دادن برای ارسال و دریافت واضح‏تر و دقیق‏تر پیام‏ها، تأکید بر جنبه‏های رفتاری و نگرشی در زمینه حل تعارض و برقراری رابطه، ارائه فن‏آوری‏های مهارت‏آموزی، و تمرین‏های ارتباطی در جهت به‏کاربستن این مهارت‏ها(همان منبع).

بر طبق این رویکرد هرچند مسائلی که زوجین با همدیگر درباره آن صحبت می‏کنند مهم است، اما از آن مهم‏تر، تعیین کیفیت رابطه، یعی نحوه گفتگوی آنهاست.در این راستا با معرفی چرخه آگاهی یعنی طرح و نقشه‏ای که به فرد کمک می‏کند تا آگاهی خود را درباره مشکلات تشخیص و گسترش دهد به آموزش مهارت‏های حرف زدن با بهره گرفتن از این چرخه پرداخته می‏شود.این مهارت‏ها عبارتند از:حرف زدن از طرف خود، توصیف اطلاعات حسی، بیان افکار، در میان گذاشتن احساسات، بیان خواسته‏ها و مطرح نمودن اقدامات، در ادامه به پنج مهارت قدرتمند گوش دادن پرداخته می‏شود تا توجه فرد به آگاهی همسرش جلب شود. توجه کردن، تصدیق نمودن، دعوت کردن، خلاصه کردن و سوال کردن پنج مهارت کلیدی گوش دادن هستند.آنگاه ضمن آشنا نمودن زوج با شیوه‏های متداول و ناکارآمد در برخورد با تعارض شویی و الگوهای حل تعارض به آنها کمک می‏کند با مهارت‏های حرف زدن و گوش دادن را با فرایندهای عملی تصمیم‏گیری مشترک و حل تعارض تلفیق نمایند.

در این برنامه زوجین دستورالعمل‏هایی را برای کاربرد مهارت‏های اساسی در رابطه شویی دریافت می‏کنند.این دستورالعمل‏ها از طریق سخنرانی، ایفای نقش، نمایش فیلم آموزشی و کتاب‏خوانی به زوج منتقل می‏شود.در ادامه به آنها فرصت داده می‏شود تا این مهارت‏های جدید را تمرین کرده و از آموزش‏دهندگان بازخورد دریافت کنند.اکثر این برنامه‏ها دارای طرح‏های با ساختاری است که مستم انجام تکالیف بین جلسه برای زوجین می‏باشد(هالفورد و مور، ۲۰۰۷)

مسئله مهم در گفتگوی زوج، یک مفهوم‏سازی مشترک بین درمانگر و زوج در مورد اهم موضوعات مورد نظر می‏باشد.این موضوعات باید در حین مکالمه زوجین مدنظ داشته باشند.مثلا اگر فقدان صمیمیت مسئله اصلی زوجین می‏باشد، آنها باید در هنگام گفتگو بر شیوه‏هایی تأکید کنند که با مسئله صمیمیت مرتبط باشد و یا در مورد همسرانی که تعارض آنها در مورد توزیع کنترل و قدرت می‏باشد، بهتر است گفتگوی آنها حول محور تغییر پویایی‏هایی زوج متمرکز باشد.هرچند فرایند ارتباط اهمیت خاصی دارد، اما موضوعات مهم برای زوج نیز باید به‏طور همزمان مدنظ باشند.(باکوم، اشتاین  و ولتلید[۴]، ۲۰۰۸)

زوجین با تغییر تعامل کلامی منفی که یک عامل رفتاری پویا است می‏توانند شانس زندگی مشترک خود را افزایش دهند در حالی که عوامل نسبتا ثابتی مانند سن ازدواج و ویژگی‏های منفی شخصیتی به سختی قابل تغییرند(گاتمن، ۲۰۱۲)

فیشر و اوری[۵](۱۳۸۲، ترجمه قراچه‏داغی)برای گفتگوی مؤثر نکات زیر را مورد تأکید قرار می‏دهند.

۱-تمایز قایل شدن مسئله و شخص از طریق رفتار همدلانه و احترام‏آمیز دو فرد با یکدیگر، ۲-گوش دادن فعال، درست، عینی و بدون تعصب به خود و همسر در هنگام تلاش برای حل مسایل، ۳اجتناب از شیوه‏های قطبی و مجادله‏آمیز و در عوض، تمرکز برموضوعات خاص، ۴-ایجاد تعداد زیادی از نتایج بالقوه رضایت‏آمیز برای هر دو نفر و۵- استفاده از معیارهای منصفانه، منطقی و بی‏طرفانه برای قضاوت.

 

اوری[۶] (۲۰۰۶، به نقل از ویکز و تریت، ۲۰۰۷)بعدها مدل مذاکره فیشر و اوری را گسترش داد و بر تغییرات مورد نیاز در هنگام مقابله شدید فرد مقابل تمرکز نمود.مواردی که وی اضافه نمود از این قرارند:

۱-جدا کردن ذهنی خود از تعامل و مشاهده‏ی آنچه روی می‏دهد بجای پاسخ مقابله‏ای یا پرخاشگرانه، ۲-پاسخ همدلانه به عقاید، موضوعات و احساسات فرد مقابل، ۳-ساختاردهی مثبت به مسئله‏ی مورد نظر، ۴-جستجوی شیوه‏هایی برای برآورده شدن علایق ابراز شده و ابرازنشده هر دو نفر به شکل برنده-برنده و دوری از شیوه‏ی برنده-بازنده و۵-تعیین صریح و شفاف پیامدهای گفتگو برای هر کدام در صورتی که از طریق مذاکره نتوان به توافقی ءکننده رسید.

به هر حال از آنجا که ارتباط کلامی ویژگی اختصاصی انسانهاست و افراد در قالب کلام، نگرش‏های خود را درباره خویشتن، مخاطب خود، مسائل کلی و مسائل مشترک به یکدیگر انتقال می‏دهند، آموزش مهارت‏های کلامی از جمله مهمترین روش‏هایی است که در استحکام و بقای رابطه شویی نقش دارند.

فرایند و مهارت‏های آموزشی برنامه ارتباطات زوجی از مبانی نظری و عملی تئوری سیستم‏ها گرفته شده است.سیستم عبارت است از هر کلی که اجزاءآن در تعامل با یکدیگرند. تمام روابط انسانی را می‏توان به شکل یک‏سری از ویژگی‏های سیستم بررسی و درک کرد. سیستم ثابت نیست، بلکه موجودیتی پویا و زنده دارد که به صورتی معادل از ثبات و تغییر برخوردار است(میلر و شرارد[۷]، ۲۰۱۰).

چهار هدف اصلی برنامه ارتباط زوجی با بهره گرفتن از ویژگی‏های نظریه سیستم‏ها از این قرارند.

۱-افزایش آگاهی از خود و رابطه(با توجه به ویژگی‏های فردیت، تعامل، تأثیر متقابل، مرزها و همکاری مشترک)، ۲-آموزش مهارت‏هایی برای صحبت کردن و گوش دادن کارآمدتر به همدیگر(با توجه به ویژگی‏های تمایزیافتگی و پردازش اطلاعات آن نظریه)، ۳- توسعه اختیارات و انتخاب‏ها برای تقویت رابطه(با توجه به اصول حفظ خود، تصحیح، کنترل و اصلاح خود)و۴-افزایش رضایت از پیامدهای مباحث و رابطه(اصل هدف و کارآمدی.

[۱] Halford & Moor

[۲] Miller & et al

[۳] Miller , Wackman & Nanaly

[۴]  Backom . Stain & Waltelid

[۵] Oweri & Fisher

 


مزایای مشتریان وفادار

سازمانهای که در ارتبات بامشتری هستند یعنی مشتری مدار  مشتریان موقتی خود  را به مشتریان دائمی تبدیل می کنند که به آنها مشتریان وفادار می گویند و به این وسیله سود خودشان را هم بیشتر تضمین می کنند زیرا مشتریان وفادار سودآوری بیشتری دارند ، خرید مجّدد بالاتری دارند ، دارای سهم عمده ای از بازار هستند و موجب گسترش معرفی سازمان از طریق تبلیغ به صورت دهان به دهان می شوند( پایندانی ، 1386 ، 84).مشتریان پایبند و وفادار در هنگام خرید کمتر از سایرین به اطلاعات اضافی توجّه می کنند.به علاوه آنها در مقابل تلاش های بازاریابی رقبا نیز مقاومند (هاوکینز 1386 ، 573).حتّی زمانی که مشتریان وفادار ، نام تجاری متفاوتی را خریداری می کنند ، صرفاً این کار را برای بهره مندی از فعّالیت تبلیغاتی شرکت ها انجام می دهند و معمولاً برای خرید بعدی دوباره به همان نام تجاری که نسبت به آن متعهّد و پایبندهستند ، رجوع می کنند.بوون [1] و شومیکر[2] (1998) معتقدند که افزایش اندکی در تعداد مشتریان ثابت وفادار می تواند منجر به افزایش عمده در سود دهی گردد.در این زمینه ریچهلد[3] و ساسر[4] (1990) بدین نکته پی برده اند که شرکت ها می توانند بهره دهی خود را از 2 به 8 درصد افزایش دهند در صورتی که کمبود مشتری 5 درصد کاهش یابد(Shammout , 2007 , 45).

مشتریان پایبند و وفادار برای شرکت بسیار سودآورتر از مشتریانی هستند که صرفا تکرار خرید دارندبه همین ترتیب مشتریانی که تکرار خرید دارند از مشتریانی که به طور اتفّاقی خرید می کنند ، سودآورتر هستند.

بعضی از افراد به عنوان  منبع تبلیغات دهان به دهان  برای شرکت ها تلقی می شوند که از ارزش زیادی برخوردار است.تبلیغات دهان به دهان مثبت احتمال جذب مشتریان جدید و تبدیل آن مشتری ثابت رابیشتر می کند.مشتریان مستمر و وفادار اغلب به جای اینکه منتظر حراج بوده یا دائما در پی مذاکره با فروشنده برای تخفیف باشند ، معمولا قیمت پیشنهادی فروشنده را می پذیرند.سود کمی که شرکت از مشتریان جدید کسب می کند به عنوان نتیجه و حاصل توصیه یکی از مشتریان فعلی آن است.بنابراین داشتن تعدادی مشتری ثابت برای شرکت سودآورتر خواهد بود و واضح است که بازاریان نسبت به حفظ مشتریان خود انگیزه های زیادی دارند ، زیرا تضمینی برای فردا و فروش مناسب نخواهد داشت(هاوکینز ، 1386 ، 575).

2-2-6بانکهای آینده و مشتری مداری

در بانکهاو سازمانهای امروزی این مدیران نیستند که در مورد کارکنان تصمیم می گیرند بلکه این تصمیم را مشتریان می گیرند. مدیران درب کارخانه ها را نمی بندند و کارگران را بیرون نمی کنند بلکه این خریداران هستند که درب کارخانه ها را بسته و یا کارگران را بیرون می ریزند.عدم توّجه به مشتریان بالفعل درسازمانها موسسات امروزی بی توجهی  مدیران سازمان است  و عدم توّجه به مشتریان بالقوه معادل بی توجّهی به کارکنان کلیدی است که استعداد مدیر شدن را دارند.لذا ارزیابی در شرکت ها بایستی با تکیه بر همه مشتریان بنا شده باشد و نه فقط مشتریان ما.ساختارهای سنتّی مثل ارزانی قیمت ، دسته بندی فرآورده ها ، توّجه به الگوها و یا وضعیت جغرافیایی مشکل سازمان های آینده را حل نخواهد کرد.محور و اساس کار آن ها باید مشتریان باشند.بنابراین موفقّیت آنان در گرو شناخت مشتریان خاص و رفع نیازها و توقّعات آنهاست.سازمان های فردا برای کسب موفقّیت باید آن طوری که مشتری می خواهد به او خدمت نمایند.پس اگر قرار باشد مشتری در محور تفّکر سازمان ها قرار بگیرد آنها باید به این نکته مهم واقف گردند که بازار به وسیله مشتری تعریف می شود و بنابراین آنان باید بر اساس خواست و سلیقه مشتری از خود واکنش نشان دهند(الداری ،1385 ، 78).

[1]Bowen

[2]Shomaker

[3]Richheld

[4]Sasser

لینک جزییات بیشتر و دانلود این پایان نامه:

تاثیر بازاریابی رابطه مند بر افزایش وفاداری مشتریان (مطالعه موردی: شعب بانک ملی شهرستان رشت)


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

متمایز بودن در تمیزی خانه و خودرو شرکت تجهیزات پزشکی نیک لیزر خرید و فروش آهن و فلزات ساختمانی پورتال خبری روان شناسی پاوربانک ها من یک نوجوانم وبیک poshake dehkadeh دانشگاه آنلاین دستگاه حضور و غیاب